ردکردن این

پیام به مراسم خاکسپاری پیکر استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی

به نام خدا
مرد دانایی که ۹۲ سال پیش به دیار پرآشوب و غوغای زندگی آمده بود و همه عمر را به دانشجویی و دانش آموزی و تالیف و ترجمه گذراند، بی اعتنا به غوغا در تنهایی و غربت زندگی کرد و چند روز پیش در همان تناهیی و غربتی که زیسته بود این جهان را بدرود گفت. دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی را می گویم که در دانش و فضیلت از نوادر روزگار بود. او نه دعوی و داعیه داشت و نه هرگز در جایی و نزد کسی اظهار نیاز کرد. پاک و پاکیزه زیست و جز دانش اندوزی سودایی نداشت. او مثال بی نیازی در جهانی بود که سراسر نیاز و نیازمندی است. دکتر ادیب سلطانی روانپزشک و ادیب و زباندان و زبانشناس و مترجم و هنرمند و فیلسوف بود و مثل همه دانایان روزگار با دقت و وسواس سخن می گفت و می نوشت و این دقت و وسواس تنهایی او را بیشتر می کرد. دکتر ادیب سلطانی که از ابتدا غربت و تنهایی را پذیرفته بود، پروایی از تنها زیستم و تنها ماندن نداشت. آثاری که پدید آورد گزیده بود و اگر بیشتر به ترجمه پرداخت یک وجهش این بود که می دید آثاری که ترجمه آنها ضرورت دارد به فارسی در نیامده است که از جمله آنها ارگانون ارسطو، نقد اول کانت و رساله منطقی-فلسفی ویتکنشتاین و بحث در مسیله بودن و نبودن هملت شکسپیر و … بود. اینجا مجال بحث درباره دانش ها و معلومات این مرد بزرگ نیست. همینقدر می گویم که او از حیث وسعت دانش و معلومات کم نظیر و شاید در میان ما بی نظیر بود. او علامه حقیقی بود. اما مهمتر از همه اینها اینکه دانش و فضیلت را با هم جمع کرده و این هر دو را یک جا داشت. دانش به جای اینکه به او غرور بدهد، مایه تواضع و پارسایی اش شده بود. شاید هم پارسایی و پاکی اش بود که او را در سیر راه دانش مصمم و پایدار ساخت. تعلق به دانایی، تعلق به خوبی است و آن که به خوبی میل دارد اگر به سوی دانایی نرود چه کند؟ ادیب سلطانی مثال و اسوه دانش و فضیلت بود. هر چند که چنین اسوه ای در زمانه ما پیروان بسیار نمی تواند داشته باشد. حتی شاید بتوان او را در زمره استثناهای زمان فروبستگی دانست. وقتی با او همسخن می شدی او را چون آب روان زلال می دیدی که عین صفا و صمیمیت بود. گویی با زبون اندیشی هیچ نسبتی نداشت و از دشمنی و کینه که غالب در مناسبات کنونی جهان است دور و مبرا بود. سیاست می دانست اما هرگز به سیاستی مایل نشد و با سیاستی در نیافتاد. همه عمر با قناعت و مناعت طبع تمیز و پاکیزه و آراسته زندگی کرد و در تنهایی و غربت از دنیا رفت. تا زنده بود کمتر قدرش را می دانستیم. وقتی زمانه زمانه خوبی ها نیست و در آن خوبی ها منزلتی ندارند شناختن قدر خوبی و دانایی دشوار می شود. ادیب سلطانی دانا و دانشمند و حکیم و صاحب فضیلت بود. پاک به دنیا آمد و پاک از جهان رفت. ما می بایست بیشتر قدر او را بدانیم زیرا نشناختن قدر دانش و فضیلت ستم به خود و خرد و فرزانگی است. خدایش رحمت کند که اهل خرد و دانایی بود و آزاد و آزاده زیست.  اين ضايعه رابه همه اهل دانش وفرهنگ وخصوصابه تشيع كنندكان وخانواده گرامى اديب سلطانى تسليت مى گويم ومتاسفم كه نتوانستم دراين مراسم حاضر شوم.
رضا داوري اردكاني
24 مهر 1402
 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%