ردکردن این

سخنرانی به مناسبت هفته پژوهش

مدتی بود که برای آمدن به پژوهشگاه احساس وظیفه می کردم، وقتی جناب آقای دکتر نجفی دعوت کردند که در مجلس و مراسم پژوهشگاه و رونمایی کتاب ها شرکت کنم فکر کردم به هر زحمتی که هست باید حضور یابم و به بزرگوارانی که از سال ها پیش و به خصوص در این اواخر به من لطف فراوان کرده اند ادای احترام کنم. چنانکه می دانید مدت کوتاهی در پژوهشگاه خدمت کرده ام و از بابت این خدمت ناچیز از لطف و محبت بی دریغ استادان و پژوهشگران و رؤسای پژوهشگاه برخوردار شده­ام و البته لطف جناب آقای دکتر نجفی لطف خاص است. مجلس امروز به مناسبت هفته پژوهش منعقد شده است و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که یکی از مهمترین پژوهشگاههای کشور است احترام به علم و پژوهش را از یاد نمی­برد. در این باره اکنون حرفی نمی­زنم اما در مورد لطف خاص پژوهشگاه به من لازم است چند نکته بگویم. برگزاری مراسم بزرگداشت اهل فرهنگ و دانش امر تازه ای نیست. اما مجلس بحث و نقدی که در ماه خرداد برای نقد نوشته های من تشکیل شد بی سابقه بود. ما مراسم بزرگداشت بسیار داشته­ایم و داریم اما مجلس بحث و نقد آثار کسی آن هم در زمان حیات او سابقه ندارد. این مجلس با پیشنهاد و ابتکار استاد عزیز آقای دکتر میری و استقبال و حمایت ریاست محترم پژوهشگاه برپا شد. در این مجلس آقای دکتر نجفی و بیش از ۳۰ استاد دیگر سخن گفتند. بسیاری از آنان با من همنوایی و همسخنی داشتند. برخی هم مبانی فکریشان متفاوت بود و با استناد به مبادی خود آراء مرا نقد کردند. چند نفری نیز صرفاً نظر مخالفت خود را اظهار داشتند. یکی دو نفر هم مخالفت شخصی داشتند. همنوایی گروه اول نه فقط برای من مایه افتخار است بلکه از آن درس می­آموزم. از دو گروه منتقد دیگر هم متشکرم. اما معدودی که مخالفت شخصی کردند شاید هنوز نمی­دانند که در کار علم شخص و حب و بغض و اغراض شخصی را نباید دخالت داد. سفارش “انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال” از مولا علی (ع) است. در علم جایی برای اعمال نظر شخصی و گروهی سیاسی نیست. در ۶ ماه اخیر علاوه بر انعقاد مجلس «داوری در ترازوی داوری» مجله ای نیز به نام نقدنامه علوم انسانی منتشر شد که همه مطالب اولین شماره آن به کتاب فارابی مؤسس فلسفه اسلامی اختصاص داشت. در حدود ۵۰ سال پیش در دانشگاه تهران به همت بزرگان علم و فرهنگ کشور، سمینار بین المللی فارابی برگزار شد. استادان بزرگ فلسفه اسلامی اعم از ایرانی و خارجی از جمله استاد مطهری، محسن مهدی، عبدالرحمن بدوی و … در آن حضور داشتند. عنوان سخنرانی من در آن کنفرانس «فارابی مؤسس فلسفه اسلامی» بود. در باب مؤسس فلسفه دوره اسلامی هنوز مطالبی هست که باید روشن شود از جهت اینکه مراد از فلسفه اسلامی چیست و تأسیس فلسفه چه معنا دارد و مؤسس کیست؟ نویسندگان گرامی مجله به این مطلب مهم پرداختند اما در مورد فارابی و آنچه درباره مؤسس بودنش گفته بودم حرفی نزدند و نظر مرا به صراحت نقد نکردند. یعنی نگفتند که آیا فارابی مؤسس است یا نیست؟ و اگر هست چگونه و با پیش آوردن چه اصلی مؤسس شده است؟ نظر من در این باب روشن است. در اینکه فارابی آراء یونانیان را آموخته و تحت تأثیر آنان بوده تردیدی نیست. قول خود اوست که اگر من در عصر ارسطو بودم در زمره بزرگترین شاگردان او بودم. همه کسانی که در تاریخ فلسفه شأن و جایگاهی دارند شاگرد افلاطون اند. نه اینکه بگوییم هر چه دارند از افلاطون یا از ارسطوست، بلکه منظور این است که بحث در چیستی موجودات و طرح ماهیت در یونان آغاز شده است. شاید فهم این نکته از آن جهت دشوار باشد که معمولاً حکمت را با فلسفه اشتباه می کنند. حکمت همیشه از آغاز خلقت آدمی بوده است و همیشه خواهد بود. هر چند که ممکن است در زمان هایی پوشیده و کمیاب شود. حکمت چیزی بیش از فلسفه است و تقسیم به نظر و عمل نمی شود. اگر امروز حکمت نظری می گوییم فلسفه نظری را در نظر داریم و گرنه حکمت نظری در جایی وجود نداشته است و ندارد زیرا در حکمت عمل و نظر یکی و توأم است. نهج البلاغه که سراسر حکمت است نظر و عمل را توأم در بر دارد. وقتی به نظرم رسید که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، نمی خواستم بگویم این فیلسوف تغییر اساسی در فلسفه پدید آورده است بلکه مرادم از تأسیس این بود که او فلسفه را در مسیر دیگری قرار داده است. به عبارت دیگر فلسفه فارابی گشت تازه ای در تاریخ فلسفه بوده است. این گشت چه بود؟ و چگونه روی داد؟ تاریخ فلسفه را معمولاً به سه دوره تقسیم می کنند: ۱. دوره یونانی(هلنیک و هلنیستیک)، ۲. فلسفه دوره اسلامی ایران و فلسفه قرون وسطای اروپا، ۳. فلسفه جدید. در آغاز هریک از این ادوار ماهیت معنایی خاصی دارد و با آن معنی و تلقی است که دوره آغاز می­شود اما متأسفانه از چیزهایی که حتی در اروپا (که اندیشه تاریخی در آنجا به وجود آمده است) کمتر به آن اندیشیده اند این است که دوران ها چگونه آغاز شده و کی و چرا پایان یافته است؟ اگر اهل فلسفه ما به آن نیاندیشیده اند و نمی اندیشند وجهش این است که به تاریخ فلسفه و وجود دوران های تاریخی اعتقاد ندارند و فلسفه در نظرشان حقایق جاویدان است که در هر زمان ممکن است در فکر و نظر فیلسوفان ظاهر شود. وقتی فلسفه را حکمت جاویدان بدانند لازم نیست از گذشته و آینده اش بدانند. با همه اینها همه اهل نظر باید بپذیرند و می پذیرند که فلسفه یونانی با فلسفه قرون وسطی و فلسفه دوره اسلامی تفاوت دارد و این هر سه فلسفه اختلاف اساسی با فلسفه جدید دارند. پس می توانیم بی آنکه به تاریخ فلسفه و تاریخی بودن آن  کاری داشته باشیم بپرسیم که چه تفاوتی میان فلسفه یونانی و فلسفه دوره اسلامی ایران و فلسفه جدید وجود دارد؟ اگر کسانی بتوانند بگویند که فلسفه قرون وسطی دنباله فلسفه یونانی است، فلسفه جدید را نمی توانند ادامه فلسفه قرون وسطی بدانند. پس باید لااقل گشت و تحولی را که با ظهور رنسانس در ادب و رمان و شعر و فلسفه روی داده است تصدیق کنند.

این گشت و تحول چگونه آغاز شده و منشأ چه آثاری بوده است؟ فلسفه قرون وسطی و فلسفه دوره اسلامی ایران با فلسفه جدید از چه حیث تفاوت دارد؟ و چه تغییری در مبادی هر یک از این فلاسفه ها روی داده است که مسائل و مباحث فلسفه را به کلی دگرگون کرده است؟ اینجا و اکنون مجال ورود در بحث تفصیلی این امر مهم تاریخی نیست. آنچه به اجمال می توان گفت این است که تحول در فلسفه با تغییر مبادی و نظری که فیلسوف به وجود و آثار و عوارض آن دارد صورت گرفته است. فلسفه پرسش از ماهیت است و چنانکه گفته شد هر دوره ای از ادوار فلسفه با تلقی خاصی از ماهیت آغاز شده است. افلاطون و ارسطو ماهیات را موجود می دانستند و جاعلی برای آنها قائل نبودند. در دوره اسلامی معنی ماهیت تغییر یافت و ماهیت دیگر نه ماهیت موجود بلکه صرف یک امکان بود که برای تحقق و موجود شدن به علت نیاز داشت. دکارت هم ماهیت را تابع اعتبارات « من فکر می کنم» یا من متفکر دانست. فعلاً کاری به قرون وسطی و دوره جدید نداشته باشیم. تحولی که در فلسفه دوره اسلامی پیش آمد این بود که فارابی طرح ارسطو از ماهیت را نپذیرفت و به جای اینکه ماهیات را موجود بداند گفت که ماهیات ممکناتند و نبوده اند و بود شده­اند پس به وجود آورنده دارند. با این تلقی خدا دیگر چنانکه ارسطو می گفت صرف علت غائی نبود بلکه علت فاعلی هم بود. از نتایج دیگر این تغییر اهمیت یافتن علت فاعلی در قیاس با دیگر اقسام علت بود. با این تغییر و تحول شرایط برای نزدیک شدن فلسفه به دین و عرفان فراهم شد و فارابی طرح وحدت دین و فلسفه را درانداخت و چنانکه دیدیم تحقق این طرح تا حدودی و به صورتی در طی ۷ قرن ادامه یافت. در فلسفه ملاصدرا دین و عرفان و فلسفه با هم جمع شدند. پس اگر فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی می­دانیم مراد این است که او با درک جدیدی از معنی ماهیت مسیر دیگری را در فلسفه گشوده است. مقصود از فلسفه دوره اسلامی این نیست که فلسفه دین یا دین فلسفه شده، بلکه با طرح مبادی تازه شزایط امکان با هم بودن دین و فلسفه فراهم آمده است. این نکته را مخصوصاً از آن جهت متذکر شدم که بعضی همکارانم با وسواس های علمی نگران بودند که مبادا تأسیس فلسفه دوره اسلامی به معنی دینی شدن فلسفه و مسلمان شدن آن باشد و پیداست که فلسفه و دین دو امر از حیث ماهیت با هم متفاوتند و این به آن تبدیل نمی شود. تحولی هم که در تاریخ فلسفه دوره اسلامی شاهد آن بوده ایم این بود که علمای اهل دین نیز توانستند به فلسفه رو کنند. بعد از افلوطین و قبل از فارابی بعضی از اهل دین به فلسفه پرداخته بودند. فلسفه در اسکندریه و انطاکیه و خراسان و در مرو و بغداد مدت ها مورد بحث و چون و چرا بوده و آثار مهمی در این حوزه ها پدید آمده بود. اما صاحبان این آثار از مبنای فلسفه و تغییر معنی ماهیت حرفی نزده بودند. فارابی بر اساس مبنای تازه به طرح وحدت دین و فلسفه رسید و مبحث سیاست را پیش آورد تا صورتی از نظام وحدت دین و فلسفه را در آن نشان دهد. این که او در تحقق این نظام چه توفیقی داشته است، مسئله دیگر است. او صرفاً به عنوان فیلسوف وحدت را طرح کرده و طرح او حداقل به نزدیک شدن دین و فلسفه مؤدی شده است. صرف نظر از این مطالب اختصاص شماره اول مجله نقدنامه به بحث در باب تأسیس فلسفه اسلامی لطف و عنایتی به این نوشته کوچک من است. لطف سومی که در این ۶ ماه از آن برخوردار بوده ام این است که در مراسم هفته پژوهش از سه اثر مربوط به من رونمایی شده است. این لطفی بیش از حد استحقاق من است. از جناب آقای دکتر نجفی و همکارانشان بسیار سپاسگزارم. با عرض یک کلمه دیگر سخن را کوتاه می کنم. یکی از همکاران و آشنایان به مناسبت چاپ نفثه المصدوری که بی هنگام (و البته با اطلاع و موافقت من) چاپ شد لحن و ادبیات آن نوشته را مناسب ندانسته و نوشته­اند که نمی­بایست شکوه کنم که به آثارم توجه نشده است. عجبا که این را کسی نوشته است که با آثار و آرا و شاید حتی با روحیه من آشنا باشد. در ابتدا از خواندن این مطلب متعجب شدم و سپس تا حدودی به نویسنده اش حق دادم و به خود گفتم شاید لحن نوشته من طوری بوده است که بیان درد زمان را آزردگی شخصی جلوه داده است. اگر واقعاً من گله کرده باشم که به آثارم توجه نشده ناسپاسی و کافری کرده ام و اکنون اینجا می گویم این معنا هرگز در خاطر من خطور نکرده است.از حدود ۶۰ سال پیش تا کنون همواره مورد احسان و لطف اهل دانش و فرهنگ بوده ام و اگر آنها هم نبود همین که مجلس داوری در ترازوی داوری برگزار شده  و در این مجلس شرف حضور دارم برای من مایه سرفرازی است. از همه دوستان عزیزم متشکرم. امروز برای من روز بسیار خوبی بود. وقتی می آمدم نگران بودم که نکند توانایی سخن گفتن نداشته باشم، اما حضور شما مرا به وجد آورد و توانستم این چند کلمه بگویم. قصدم سپاسگزاری از همه شما و به خصوص از جناب آقای دکتر نجفی و جناب آقای دکتر میری و استادانی بود که در سمینار داوری در ترازوی داوری با نظر تحقیقی به نقد آراء و آثارم پرداختند. از همه شما سپاسگزارم.

رضا داوری اردکانی

20 آذر 1402

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%