ردکردن این

روز جهانی فلسفه و بزرگداشت فارابی

روز جهانی فلسفه از آن جهت اهمیت دارد که ممکن است ما را به وضعی که فلسفه در زمان دارد متوجه سازد. پس برگزار کردن مراسمی در این روز شاید مغتنم باشد. از رئیس محترم انجمن مفاخر جناب آقای دکتر بلخاری بسیار متشکرم که به مناسبت روز فلسفه مراسمی برگزار کرده و محور بحث را فلسفه فارابی قرار داده اند.

من در نیمه اول دهه چهل، بیشترین وقت خود را صرف مطالعه آثار فارابی و تحقیقاتی که درباره فلسفه او شده است، می کردم. در آخر راه به نظرم رسید که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است. مقصود از مؤسس بودن این نیست که او اولین فیلسوف در جهان اسلام بوده است، زیرا معمولا «کندی» را اولین فیلسوف جهان اسلام می دانند. فارابی چه کرده است که او را با این که اولین فیلسوف نیست، مؤسس فلسفه اسلامی می دانیم؟ پرسش، بر خلاف ظاهرش بسیار پیچیده و دشوار است. به خصوص که کسانی تعبیر  فلسفه اسلامی را بی وجه می دانند. من هم گاهی به حکم احتیاط به جای فلسفه اسلامی از فلسفه دوره اسلامی تاریخ ایران گفتم. این نکته را از آن جهت ذکر کردم که اگر فلسفه اسلامی را به رسمیت نشناسیم چگونه می توانیم از تأسیس آن بگوییم؟ چیزی که نمی توانیم منکر شویم این است که در بیرون از اروپا، تنها در عالم ایران اسلامی، فلسفه با اساس و مبنایی کم و بیش متفاوت با یونان قوام یافته و سیری خاص داشته است.

در این تجدید عهدِ فلسفه، مسائل و مباحث، کم و بیش همان ها است که در آثار ارسطو و شارحانش می توان یافت. اما بعضی از تلقی ها از اصول و مبادی و غایات، با تلقی یونانی تفاوت دارد. وجود و ماهیت و علت و معلول و کمال و سعادت آدمی، تعبیراتی مشترک در فلسفه یونانی و فلسفه دوره اسلامی است. اما ماهیت، در ارسطو، ماهیت موجود است و حال آن که در فلسفه اسلامی، ماهیت چیزی بیش از امکان نیست. علت در فلسفه ارسطویی و فلسفه اسلامی چهار علت است. در فلسفه ارسطو، علت غایی بر علت های دیگر تقدم دارد و خدا نیز علت غایی موجودات است. سعادت هم در مدینه محقق می شود، اما در نظر فارابی از میان علت های چهارگانه، اصل، علت فاعلی است و خداوند نه صرفا علت غایی، بلکه ابداع کننده موجودات و علت فاعلی آنهاست.

«سعادت» هم مسلتزم طی مراتب و رسیدن به مقام قرب حق است. فلسفه دوره اسلامی با چنین تصرف و تغییری در اصول و مبادی آغاز شده و ادامه یافته است. از استادانی که در این پنجاه سال اخیر، فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی دانسته اند، آقایان دکتر سید حسین نصر و مرحوم «محسن مهدی» نامدارند. این بزرگواران هم با توجه به تفاوتی که در تلقی فیلسوفان دوره اسلامی از وجود و ماهیت و علت و علیت وجود دارد، فارابی را فیلسوف مؤسس دانسته اند اما چیزی که من بیشتر در نظر داشته ام، علاوه بر تلقی تازه از مبادی، این بوده است که به جمع دین و فلسفه نظر داشته و تلقی تازه از مبادی با این رأی و نظر او، مناسبت دارد وگرنه صرف تلقی متفاوت از ماهیت و علت، ضرورتاً به تأسیس نمی انجامد.

وقتی پنجاه سال پیش محسن مهدی برای شرکت در کنگره ای به مناسبت هزار و صدمین سال ولادت فارابی در تهران برگزار شد، به این جا آمد، با او بحث هایی بسیار مغتنم و گرانبها داشتم و از آراء و نظر ها و اطلاعات وسیع او بهره ها بردم. ایشان هم به حرف های من گوش می کرد، اما احساس کردم که چندان به اندیشه تاریخی علاقه ندارد. او «کتاب الحروف» و «کتاب الملّه» فارابی را چاپ کرده بود و از اهمیت سعی فارابی در جمع دین و فلسفه آگاه بود. اما من می گفتم طرح فارابی در تاریخ فلسفه دوره اسلامی محقق شده است اما او آن را نه یک طرح، بلکه یک نظر می دانست.

ایشان با این نظر مخالف نبود که بعد از فارابی همه فیلسوفان دوره اسلامی در طریق جمع میان دین و فلسفه بوده اند، اما رغبت و تعلق خاطری به وجود خطِ خاص در سیر فلسفه اسلامی نداشت.

وقتی می گفتم پیروی از طرح فارابی درجمع دین و فلسفه، اخلاف او را از ادامه بحث درباره مدینه و اهل آن، بی نیاز می کرده است، او این کم اعتنایی را چندان موجه نمی دانست. در دهه های اخیر بعضی از اهل فضل و پژوهش، اصرار دارند که بگویند بعد از فارابی توجه به سیاست در آرا و آثار فیلسوفان ما کم و کمتر نشده است. این ها راست می گویند. اما کمتر به عمق قضیه می اندیشند و غالبا اشارات فیلسوفان به مطالب سیاسی را که در حد خلاصه آراء فارابی با اندکی تصرف است، توجه به سیاست می دانند.

من معتقدم که فیلسوفان ما را از آن جهت نمی توان بی اعتنا به سیاست دانست که آنها الهیات، اعم از امور عامه و الهیات بالمعنی الأخص را چنان بسط دادند که با اصول دین منافاتی نداشته باشد و در واقع صورتی از دین عقلی تصویر کردند و به حکم ضرورت قواعد شرع را هم در تعارض با عقل نیافتند. این بود که از زمان صفویه، فلسفه به فقه نزدیک شد. بسیاری از فیلسوفان، فقیه بودند و بعضی فقیهان هم فلسفه می دانستند و در زمان ما همه استادان فلسفه اسلامی به درجات، فقیه اند. در این که جمع دین و فلسفه با ظهور تجدد به مشکل ها برخورد و مخصوصا، هم سخنی فیلسوفان ما با صاحب نظران اروپا و آمریکا تقریباً محال شد، بحث نمی کنیم و به این که راه جمع دین و فلسفه به کجا انجامید، کاری نداریم.

اشاره به این نکته هم لازم است که وقتی متقدمان، فارابی را معلم ثانی خواندند، شاید لااقل در ناخودآگاه خود او را مؤسس فلسفه اسلامی می دانستند. معلم اول، ارسطو است. ارسطو را از آن جهت معلم اول نامیدند که به نظر آنها، او اساس فلسفه را گذاشته است. پس معلم را مؤسس می دانسته اند. در طی مدتی قریب هزار و چهارصد سال هم کسی را معلم ننامیده اند تا این عنوان و نام را به فارابی داده اند؛ پس فارابی هم باید راه تازه ای گشوده و اساس نویی نهاده باشد که او را معلم ثانی نامیده اند.

 این ها هر چه باشد، ما هزار سال فلسفه داشته ایم، این فلسفه هر چه بوده و هر حاصلی داشته است، در جهان ایرانی – اسلامی ره آموزی داشته است و اکنون هم باید از آن، برای ره آموزی در تفکر استمداد کرد. فیلسوفان ما عالَمی داشتند و اکنون عالم و جهان انسانی دیگر شده است. تفکر هم گرچه تابع جهان زندگی نیست، اما نمی تواند ناظر به آن نباشد. نیاز اکنون ما این است که با تذکر به سابقه ای که در تفکر داریم به وضع خود و جهان و راهی که باید پیش گیریم و بپیماییم فکر کنیم. این امر موکول به شرایطی است که البته تحقق آنها آسان نیست ولی از راه ها و کارها به این عنوان که نا هموار و دشوار است، نمی توان و نباید اعراض کرد. دوری از فکر و ذکر و غفلت از تاریخ این خطر بزرگ را در پی دارد که حتی صاحبان حسن نیت به عمل بدون فکر رو کنند و ندانند که از آن نتیجه ای جز آشوب به دست نمی آید. اگر روز فلسفه فرصتی باشد که در آن به آغاز و انجام اعمال بیندیشیم روزی مبارک خواهد بود.

* سخنرانی رضا داوری اردکانی به مناسبت روز جهانی فلسفه و بزرگداشت فارابی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 30 آبان 1400

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%