ردکردن این

سخنرانی در مراسم اعطای جایزه بهترین رساله دکتری فلسفه

خوشبختانه امسال این مشکل را نداشتیم و رساله خوبی در فلسفه علم به دستمان رسید و این مشکل رفع شد. از اینها که بگذریم ما معمولاً فلسفه را مجموعه بحث ها معلوماتی می‌دانیم که در کتاب های فلاسفه مضبوط است که البته اگر اینها نبود، فلسفه نبود. اما اینها همه می تواند جسم فلسفه باشد. فلسفه نه مجموعه احکام بلکه تفکری است که با طلب به وجود می آید و اگر در جایی پرسش و طلب نباشد کسی به آثار فیلسوفان نگاه نمی کند. خوشبختانه توجه به آموزش فلسفه و نشر آثار فلسفی در دهه های اخیر بیشتر شده است گرچه هنوز  زبان فارسی کاملا با فلسفه های جدید انس ندارد ولی همین که کتاب های مهم در حوزه‌های مختلف ترجمه و تالیف شده و دانشجویان رساله های خوب می نویسند غنیمتی است. در زمان کنونی اگر تعجب نمی کنید بگویم که ما بیش از هر چیز به فلسفه نیاز داریم زیرا فلسفه می تواند تفاوت میان ضروری و غیرضروری ، مهم و غیر مهم و مقدم و مؤخر و بجا و نابجا و جهل و علم و … را به ما بشناساند. به نظر می رسد که در موارد بسیاری این تشخیص ها که برای اداره و گذران زندگی لازم است دشوار شده است. نمی‌گویم فلسفه را برای تشخیص مهم از غیر مهم باید آموخت. آدمی با تفکر آدمی شده است. برای آموختن فلسفه تعلق خاطر لازم است. اما اثر وجودی فلسفه را هم باید بشناسیم. بخصوص در زمانی که ایدئولوژی ها به صورتی سطحی در همه جا پراکنده است. فلسفه می تواند به ما بگوید که مثلاً عدالت طلبی و آزادیخواهی و حقیقت دوستی داعیه نیست، درد است. ولی چون فلسفه نداریم آزادیخواه، کارش جستجوی مخالفان آزادی و بازجویی از این و آن است که چرا چنین گفته اند و چنان کرده اند. نظر هم اهمیت ندارد و کسی با آن درنمی آویزد. مهم اینست که اگر مخالف باشد او را سر جای خود بنشانند. عدالت طلبان هم گاهی نگران تبعیض هایی هستند که از نتایج بسیار دور فقدان عدالت است. کاش آنها هم قدری بیشتر در طلب درک عدالت باشند. فلسفه می تواند به این درک کمک کند. اما قدر اهل دانش را باید بدانیم. ما دانشمدان بزرگ داریم اما چیزی در کار دانش کم داریم و آن علم شناسی است. از همه دانشمندان نباید توقع داشت که به چیستی علم فکر کنند. اما در کشور کسانی و سازمان هایی باید باشند که از نظم و نظام علم آگاهی داشته باشند و مقام و  موقع هر یک از علوم را بشناسند و حکم یک علم را بر علوم دیگر اطلاق نکنند. من بیست سال در این راه کوشیده ام ولی چه کنم که این کوشش کمتر مورد اعتنا و توجه قرار گرفته است. شاید حتی کسانی که در سیاست علم کار می کنند به آن توجه نکرده باشند. اکنون لااقل مقامات رسمی که مقررات آموزش و پژوهش را تدوین می کنند باید از وضع علم در جهان و در کشور و از تفاوت هایی که میان علوم وجود دارد به خوبی آگاه باشند و لااقل بدانند که اگر یک استاد فیزیک و مکانیک میتواند امضای خود را پای مقاله دانشجویش بگذارد برای استاد فلسفه این امر بی وجه است است زیرا در فلسفه که به امر ابژکتیو نمی پردازد، استاد و دانشجو ضرورتاً در نتیجه گیری ها هم رای و موافق نیستند. فلسفه مجال تفاهم و همزبانی و تفکر است و نه صرف نتایجی که پژوهندگان به آنها می رسند و در موردشان توافق دارند. امیدوارم افزایش معلومات فلسفی که کم و بیش رو به پیشرفت دارد زمینه ای فراهم آورد که بتوانیم از پشتوانه تفکر فلسفی هم برخوردار شویم و لااقل زمان خود و مسائل آن را بشناسیم. تفکر بر خلاف آنچه معمولاً تصور می شود صرفاً حاصل خردی نیست که نمی دانیم چیست بلکه بیشتر قوام بخش خرد و پشتیبان آنست. من همه عمر را صرف فلسفه کرده ام و اگر به جایی نرسیده ام متأسفم. این دیگر در اختیار من نبوده است. ولی چون در کار خود کوتاهی نکرده ام، خود را مستحق ملامت نمی دانم و البته ملامت ملامتگران را بخصوص اگر با فلسفه بیگانه باشند به چیزی نمی خرم.

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%