برخی میپرسند فیلسوف درباره نیایش چه حکمی میکند، فیلسوفان درباره نیایش نظرات خوبی دارند. البته این مسئله در فلسفه قدری مشکل است. بیش از ۴۰ سال پیش کنگره فارابی در تهران تشکیل شد. در آن کنگره من درباره تأسیس فلسفه اسلامی سخن گفتم و مطرح کردم فلسفه اسلامی با تلقی همه موجودات، به عنوان امکانات ذاتی و ماهیّات، فلسفه اسلامی شده است. این اصلی است که جلوه دیگرش، وحدت دین و فلسفه است و فارابی کوشید تا این وحدت را اثبات کند.
در فلسفهای که با دین وحدت دارد، نیایش هم جایگاهی دارد و میتواند جزئی از فلسفه باشد. مرحوم محسن مهدی در آن کنگره از من پرسید که «آیا دعای فارابی را خواندی؟» و من پاسخ دادم که «تمام کتابهای فارابی را خواندهام، اما این یک کتاب را نخواندهام ولی در جریان آن هستم». او گفت «در همین دعای فارابی است که مصداق وحدت دین و فلسفه مطرح میشود». در خصوص شعر هم باید بگویم که شعر اگر همه نیایش نباشد، ولی نیایش بسیار دارد. فلسفه کار عقل و بحث عقلی است. وقتی نیایش فارابی را میخوانید، یک دوره درس فلسفه است. کاری که فارابی در آن کتاب دعا کرده، نمونهای از جمع فلسفه و دین و امکان نیایش در فلسفه است. البته زبانش کمی به زبان رسمی نزدیک است و با زبان دعایی مثل کمیل قابل قیاس نیست.
فلسفه یک عقل اجمالی و یک عقل تفصیلی دارد. در عقل تفصیلی، دعا جایی ندارد. عقل تفصیلی، قال و عقل اجمالی، حال است. در بحث عقلی ما با مفاهیم سر و کار داریم اما در دعا با حضور یا طلب حضور سروکار داریم. فیلسوف نمیتواند بدون احوال فیلسوف شود. آغاز همه چیز احوال است و ما با احوال انسان شدهایم. در فلسفه رسمی نیایش وجود ندارد، لزومی هم ندارد که اثبات کنیم هست. اما فیلسوف در گفتمان رسمی نیایش ندارد، اما در احوال و یافتش میتواند دعا کند.