ردکردن این

مقدمه چاپ دوم فلسفه در دام ایدئولوژی. شرکت چاپ و نشر بین الملل. 1386

پارسال که شرکت چاپ و نشر بین الملل وابسته به انتشارات امیرکبیر خواست این کتاب را چاپ و منتشر کند استدعا کردم بمن فرصت بدهند که نگاهی به آن بیندازم و علاوه بر اصلاح غلطهای چاپی فراوان که در چاپ اول وجود داشت، تأمّلی در مطالب هم بکنم. قصد اصلاح و تغییر مطالب نداشتم فقط می خواستم سهوها را برطرف کنم. البته می دانستم که بیشتر چیزهایی که درباره من گفته اند و نوشته اند و می اندیشند به مطالب این کتاب باز می گردد یعنی لااقل از نظر کسانی که با نگاه و عینک سیاست بهمه چیز نگاه می کنند. من یعنی رضا داوری اردکانی همینم که در کتاب «فلسفه در بحران» آمده است یعنی عین این کتابم و این کتاب، عین من است پس می بایست این تصویر خود در نظر دیگران را یکبار دیگر می دیدم و در آن دقت می کردم بخصوص که کسانی می گویند تغییر کرده ام و دیگر آنچه پیشتر بوده ام و مخصوصاً غرب ستیز و خشونت گرا نیستم یا دیگر لحن غرب ستیزی ندارم (البته هنوز هم کسانی مرا آموزگار خشونت می دانند. اینها کاری به قول و فعل من ندارند. من هرچه بگویم و هرچه بکنم حکم آنان صادر شده است و تغییر هم نمی کند. آنها سر حرفشان ایستاده اند. وقتی آدم گرفتار و اسیر ایدئولوژی می شود دیگر چشم و گوش و حواس در اختیار او نیست و جز آنچه ایدئولوژی اقتضا کند نمی بیند و نمی شنود. ایدئولوژی اگر هنگام روز بگوید شب است او نیز همان می گوید تا چه رسد به گفتن اینکه فلانی اهل خشونت است که بهیچ جا هم بر نمی خورد). ماهها گذشت و فرصت نکردم که به کتاب نگاهی بکنم. در این اواخر دیدم بیش از این نباید تأخیر کنم. دو هفته ای همه کارها را رها کردم و به خواندن و اصلاح غلطهای چاپی و سهوهای دستوری و بیانی پرداختم. خواندن کتاب (که شاید برای هر نویسنده ای خواندن کتاب خود بسیار مشکل باشد) مرا به این نتیجه رساند که من آنچنان هم که می پندارند تغییر نکرده ام. در این کتاب حتی یک جمله در توجیه خشونت نمی توان یافت و جوهر مطالب آن در نوشته های سالهای اخیر عمر من هم تکرار شده است و اگر اختلافی وجود دارد اینست که در زمان نوشتن و گفتن مطالب این کتاب بیشتر به سیاست می پرداختم یا درست بگویم برداشتها و رأیهای سیاسی خود را نیز اظهار می کردم. اکنون لازم      نمی دانم که در طرح و بحث مباحث فلسفه، سیاست را دخالت بدهم. نظر من درباره سیاست و دموکراسی و سوسیالیسم و بطورکلی در باب ایدئولوژیها همانست که در کتاب فلسفه در بحران آمده است. اگر قدری عبارات را تغییر داده ام برای رساتر کردن آنهاست. امیدوارم نقض غرض نکرده باشم. بسیاری از فصول این کتاب سخنرانی و مصاحبه است و لحن شفاهی دارد. سعی کرده ام که فحوای شفاهی آنها را تا حدّی که می توانم و مناسب است به لحن کتبی مبدّل کنم. از میان این فصول دو فصل «آزادی مطبوعات» و «سیاست و سیاست زدگی» را که هرچه کوشیدم رام و هموار نشدند و کژتابی را رها نکردند، ناچار شدم فعلاً حذف کنم. اگر می خواستم این دو مقاله را ویرایش کنم تأخیر یکساله همچنان دوام پیدا می کرد و این روا نبود بنابراین با اجازه ناشر محترم این دو فصل را می گذاریم برای چاپ سوّم. امیدوارم فرصت و توانایی داشته باشم که آنها را دوباره بنویسم و اگر خواستند برای چاپ تقدیم کنم. اگر اکنون می خواستم این مقالات را نظم بدهم ترتیب دیگری پیشنهاد می کردم ولی در تجدید چاپ روا نیست که صورت دیگر به کتاب داده شود. از بخش بندی بر حسب مضمون که بگذریم این مجموعه را می توان شامل مقالاتی با دو وجهه نظر سیاسی و فلسفی دانست. ملاک حکم درباره من مقالاتی است که وجهه نظر سیاسی در آنها آشکارتر است ولی این مقالات مهمترین مقالات این مجموعه نیست. فصول جدال و نزاع را (جز مصاحبه ای که با مجله دانشگاه انقلاب متعلق به جهاد دانشگاهی کرده ام که چاپ مجدد آن را لازم می دانم) نمی خواستم دوباره چاپ کنند ولی چنانکه گفتم بهتر است که به تغییرهای ضروری اکتفا شود.

از خواننده محترم استدعا می کنم توجه داشته باشد که این مقالات در سالهای 1360 تا 1365 نوشته شده است و اگر مثلاً اشاره ای به اتحاد جماهیر شوروی بعنوان یک قدرت موجود دارد در آن زمان آن قدرت هنوز وجود داشته است. گاهی نیز از امور و حوادث زمان با لحنی سخن رفته است که گویی آن حوادث چند لحظه قبل اتفاق افتاده است. از اینها که بگذریم لحن احساسی و سیاسی بعضی مقالات احیاناً مایه سوء تفاهم و دستاویز ملامت شده است. حتی بعضی خوانندگان گمان کرده اند که من فلسفه را وسیله اثبات تعلقات سیاسی کرده ام یا گفته اند که فلسفه من مناسبتی با سیاست های خشن دارد. اکنون اینجا نمی توانم به این بحث بپردازم. در رساله ای که در باب فلسفه و سیاست و خشونت نوشته ام توضیح داده ام و نشان داده ام که نسبت مکانیکی میان فلسفه و سیاست بی وجه و بی معنی است و فلسفه با عمل سیاسی نسبت مستقیم ندارد و . . .

من هرگز به تجدید چاپ این کتاب فکر نکرده بودم و روزی که دیدم می خواهند آن را تجدید چاپ کنند بخود گفتم کاش نمی کردند ولی اکنون نظر دیگری دارم و از شرکت چاپ و نشر بین الملل وابسته به انتشارات امیرکبیر سپاسگزارم که به این کار توجه و اهتمام فرموده است. من دیگر از سوء تفاهم نمی ترسم و هرچند گاهی موجز و مبهم می نویسم دیگر نوشته خود را هم منشاء سوء تفاهم نمی دانم ولی امیدوارم این بار این نوشته کمتر با سوء تفاهم خوانده شود و خوانندگان به عین لطف و عنایت در آن نظر کنند.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%