ردکردن این

مقدمه چاپ دوم انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم.انتشارات مهرنیوشا. 1387

این کتاب در سال 1361 در هزار نسخه، به همّت مرکز فرهنگی علّامه طباطبایی چاپ شد و ظاهراً در هیچ-جا مورد توجه قرار نگرفت الّا اینکه گروه یا گروه هایی مطالب آن را برآمده از میل به توجیه خشونت و استبداد دیدند و فکر و نظر نویسنده اش را فاشیسم و نازیسم و . . . دانستند. بعد از آن دیگر نه کسی سراغی از آن گرفت و نه من علاقه-ای به تجدید چاپ آن داشتم. در سال های اول انقلاب بیش از هزار صفحه درباره انقلاب نوشته بودم که قسمت اعظم آن مفقود شد و عجب اینکه اوراق مفقود شده انتقادی تر بود و اگر اکنون چاپ می شد، شاید گمان می کردند که در همین ایّام نوشته شده است زیرا پر از چون و چرا و امّا و اگر بود. یک دانشجوی فلسفه که به انقلاب و سیاست نظر می کند، نمی-تواند بصرف بیان مطالب خطابی اکتفا کند و البته این بحث هایی که ماند و بعضی از مقالاتش در همین دفتر چاپ شد، بیشتر گزارش درک و دلبستگی من نسبت به انقلاب بود. من از مبادی و مبانی این درک عدول نکرده ام اما وقتی دیدم که نوشته ام با استقبال هیچیک از گروه های سیاسی طرفدار انقلاب مواجه نشده است، دریافتم که باید اشتباهی روی داده باشد. شاید اگر همه نوشته هایم چاپ شده بود، از اشتباه نمی گفتم زیرا در آن نوشته ها به امکان های متفاوت سیر انقلاب پرداخته بودم اما در این مقالات چاپ شده، بیشتر وجه ضد غرب زدگی انقلاب را دیده و نشان داده ام. کسانی این وجه انقلاب را صفت ارتجاعی آن دانسته اند و بسیاری دیگر میان انقلاب و غرب زدگی و تجدد مآبی، ربط و نسبتی ندیده و به این قبیل مباحث اعتنا نکرده اند ولی انقلاب در مرحله خاصّی از تاریخ تجدد واقع شده است و باید به شرایط و امکان های آن اندیشید یعنی باید انقلاب را تفسیر کرد. تفسیر من بر دو اصل مبتنی است. یکی اینکه جهان تجدد ابدی نیست و تاریخ آن بالاخره بسر می آید و اصل دیگر ضرورت و نیاز رجوع به ساحت معنوی وجود آدمی است. در گزارشی که می خوانید، من انقلاب را آغاز عصر دیگری در تاریخ  دیده ام و این آغاز نمی تواند صرفاً سیاسی باشد بلکه ظهور تفکّر جدید و بشر دیگر است. پیداست که انقلاب در پیداترین و همگانی ترین صورتش، سیاسی است اما این صورت سیاسی نمی تواند مسبوق به (یا قرین با) تفکر نو نباشد. انقلاب برای گشودن راهش در جهان قدرت تکنولوژیک به ره آموزی تفکر نیاز دارد. بی جهت نبود که عنوان بعضی از مطالب این دفتر در ابتدا انقلاب اسلامی و تجدید عهد دینی بود. اگر مطلب چنانکه باید دریافت نشد یا بر بازگشت به گذشته و رجوع به استبداد و ارتجاع و خشونت حمل شد، از آن رو بود که معمولاً وضع موجود را دائم می دانند. کمتر کسی می پذیرد که عهدی پایان یابد و تاریخ و عهد دیگری آغاز شود و البته کسانی هم که تاریخ غرب در نظرشان مطلق و دائمی بود و انتساب به اسم اسلام را برای تحقق جهان اسلام کافی می دانستند، قهراً سخن مرا بی وجه یا ناشی از تمایل به استبداد و خشونت سیاسی و ضدیت با علم و آزادی تلقی می-کردند. من هنوز از این فکر که تجدد عمر جاودان ندارد و آدمی نمی تواند به دین و معرفت پشت کند، منصرف نشده ام اما پی برده ام که به محض ظهور آثار پیری عهد تجدد، تمدن غربی از هم نمی پاشد و میدان را وا نمی گذارد. همچنین نفوذ در این تمدن و برقراری عهد و نظم تازه موکول و موقوف به ظهور اندیشه بنیانگذار است. تدبیر و سیاست و قانون جای خود دارند اما اینها نگهبان و نگهدارنده اند نه پدید آورنده و بسط دهنده. انقلاب ما شأن سیاسیش غالب بود و هنوز هم چنین است. باید اندیشه ره آموزی کند تا معاملات و مناسبات و کار و کردار و رفتار و اداره و مدرسه و اقتصاد و . . . سامان یابد. من در احوال شیفتگی نسبت به انقلاب، به تدریجی بودن و آرام آرام آمدن و دیدار نمودن و پرهیز کردن تفکر و قهر و نازهایش که معمولاً خریداری ندارد، توجه نداشتم و فکر می کردم که همه چیز یکجا از راه می رسد. در این سی سال هم همواره چشم به راه تفکر بوده ام.

دوباره بگویم، من نمی خواستم این مقالات بار دیگر چاپ شود ولی اکنون که می خواهند آن را چاپ کنند، یک کلمه آن – حتی سهوهای لفظی و اغلاط چاپی- را تغییر نداده ام. این مقالات حاصل فکر و ذکر و زندگی من در سال-های اول انقلاب بوده است. اگر بخواهم تغییری در متن بدهم، باید همه را دوباره بنویسم ولی ناشر محترم، نوشته سی سال پیش مرا برای انتشار برگزیده است. از این توجه ممنونم. کاش می توانستم بعضی نکات مبهم و مواضع سوء تفاهم را توضیح دهم و چون نمی توانم، امیدوارم ایجاز و ابهام مطالب، لااقل خوانندگانی را که در طی سی سال اخیر نوشته ای از من خوانده اند، کمتر ناراحت کند.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%