ردکردن این

سرمقاله شماره سیزدهم نشریه فرهنگستان علوم. آذر 1383

وحدت تاریخی علوم یا وحدت عالم علمی

مشکل ما ندانستن و نداشتن دانشمند نیست. ایران دانشمندان بزرگی در داخل و خارج کشور دارد ولی داشتن دانشمند کافی نیست بلکه دانش وقتی کارساز می شود که در جای خود قرار گیرد و دانشمندان بتوانند بر طبق یک برنامه پژوهشی ناظر به درک زمان و شرایط کشور، به پژوهش بپردازند. در دهه های اخیر دانشمندان ایرانی در جهان کارهای بزرگ و مهم پژوهشی انجام داده اند ولی باید بیندیشیم که چگونه پژوهش های علمی در داخل کشور هم به گردش بهتر کارها مدد می رساند. توضیح مطلب اینست که علم به معنای متداول گرچه منفک از تکنیک و تکنولوژی نیست و شاید بتوان گفت که تکنیک و علم یگانه اند، ممکن است صورت انتزاعی و نظری صرف پیدا کند. در این صورت همه صاحبان هوش و استعداد در هر جا که باشند می توانند آن را بیاموزند و فرا گیرند اما همه یکسان از آن بهره نمی برند. بعبارت دیگر علم انتزاعی که از شرایط لازم و از عالم خود دور و جدا افتاده است، کارساز زندگی مردم نمی شود به این جهت بهمان اندازه که در اندیشه آموزش و پژوهشیم باید بیندیشیم که چگونه عالم علم برقرار می شود یا علم در جایگاه و در عالم خود قرار می گیرد. این سخن که علم جدا افتاده از عالم خود، علم بی ثمر یا کم اثر است شاید چندان خوشایند نباشد و به همین جهت فهم آن هم دشوار است ولی وقتی کاری دشوار می شود نباید آن را رها کنند. شاید گفته شود که اتفاقاً ما به فایده علم بی اعتنا نیستیم و مخصوصاً علم های سودمند را مقدم می داریم چنانکه در مسابقات ورودی دانشگاهها مستعد ترین دانش آموزان و شرکت کنندگان داوطلب رشته های پزشکی و فنی می شوند و در نظام درسی و دانشگاهیمان علوم انسانی و هنر را – با یک ملاک نانوشته و ناگفته- بی اهمیت و در مرتبه پائین قرار می دهیم پس چگونه        می گویند ما علم مفید را تشخیص نمی دهیم ولی همه عیب در این تشخیص است. وقتی مردم کوچه و بازار درجات و مراتب اهمیت علوم را می دانند چگونه دانشمندان از آن خبر نداشته باشند؟ در آنچه گفتیم ابهام و اشتباهی وجود دارد. آنچه مردم درباره علم و ارزش و اعتبار آن می دانند اینست که در جامعه رفاه و تکنیک پزشکی و مهندسی منشاء آثار بزرگ و مرجع رفع نیازها و نیازمندیهاست. ما هم از زمان تأسیس دار الفنون تاکنون در طلب علم کارساز بوده ایم اما چنانکه باید به مطلوب نرسیده ایم. چه مانع یا موانعی ما را از رسیدن به مقصود بازداشته است؟ در این بحث که چرا پیشرفت علمی ما کند بوده است وارد نمی شوم که بحثی دشوار است. نکته روشن اینست که همه دانش آموزان مدارس می خواهند به دانشگاه بروند و همه از این حیث که به طبقه بندی و ترتیبی از مراتب علوم و رشته های علمی رسیده اند، فیلسوفند یعنی همه، رشته های فنی و مهندسی و پزشکی را برتر می دانند و اگر به تحصیل در رشته های دیگر راضی می شوند کاچی بهتر از هیچی را برگزیده اند. البته اگر از ایشان توضیح بخواهید پاسخ های حاضر و آماده هم دارند. از این حیث شاید بسیاری از دانشمندان هم با آنها همرأی و هم نظر باشند. از پزشکی چیزی نمی گوئیم که همواره محترم و معتبر بوده است یعنی احترام و اعتبارش به تاریخ کنونی مربوط نمی شود. برای ما در زمان حاضر شریف ترین علوم، سودمند ترین آنهاست و این اصل مهمی است. من حتی اگر در این اصل چون و چرا داشته باشم فعلاً آن را می پذیرم اما ببینیم کدام علم سودمند تر است و چه ملاکی برای سودمند بودن علم داریم. دریغا که این پرسش بزرگ بسیار ساده می نماید و معمولاً به آن پاسخی   – اگر نه از روی جهل- بر اثر سهل انگاری داده می شود که مقبول نیز قرار می گیرد. پاسخ اینست که برای تأمین آب و برق و حمل و نقل و ساختمان و . . . به مهندس نیاز داریم و مگر راست نمی گویند؟ اگر مهندسان نبودند خیابان و پل و اتومبیل و قطار و هواپیما و سدّ و نیروگاه نبود. کجای این حرف و پاسخ عیب دارد؟ چگونه می توان سخنی را که بدیهی می نماید نادرست و نارسا خواند؟ این پاسخ درست است ولی پاسخ سؤالی که طرح کردیم نیست. مشکل ما این نیست که خدای نکرده حرفهای نادرست می زنیم. حرفهای درست را باید در جای خود قرار داد. سخن درست وقتی از جای خود خارج می شود نه درست است نه نادرست بلکه لغوم و بی معنی است. اگر گفته می شد ساختن سدّ و پل و نیروگاه از عهده چه کسانی بر می آید مسلماً پاسخ این بود که مهندسان قادر به اینکارها هستند اما اگر سؤال این باشد که نظام علمی چگونه باید باشد و هر علم را چگونه فرا گیریم و بکار بریم و از فوائدش برخوردار شویم، باید بیشتر به پرسش بیندیشیم. اگر مردی مثل سن سیمون می گفت که فیلسوفان و شاعران و نویسندگان و . . . را به دریا بریزند شاید ادای افلاطون را در می آورد اما در حقیقت در جامعه ای که او بسر می برد شرایطی فراهم آمده بود که در آن همه گروههای مردم کم و بیش در جایگاه خویش در درون نظام جامعه جدید قرار گرفته بودند. سن سیمون راست می گفت که جامعه فرانسه (و البته کل جامعه جدید و متجدد) به مهندس و تکنسین نیاز آشکار و مسلّم داشت اما قبل از اینکه این نیاز در فکر سن سیمون ظاهر شود، در جامعه جدید نظمی برقرار شده بود که در آن طبیعی دانان و مهندسان در کار تغییر دادن جهان وارد شده بودند ولی توجه کنیم که طرح تغییر عالم و آدم را فیلسوفان و شاعران دوران جدید در انداختند و راه آن را نیز ایشان نشان دادند یعنی آنها بودند که عالم جدید را عالم فیزیک ریاضی و مهندسی یافتند و جامعه سازمان یافته بر وفق علم و عقلانیت را طراحی و پیشنهاد کردند. می گویند مهم نیست که چه کسانی کی و چگونه تشخیص داده اند که کدام علم مهم تر و سودمند تر است. اگر فیلسوفان اهمیت علم و تکنولوژی را درک کرده اند یا غربیان تشخیص داده اند که علم مفید کدام است و چگونه باید آن را به دست آورد، چرا ما نباید حرف آنها را بپذیریم؟ یعنی آیا مسئله ای که یکبار حل شده است دوباره باید طرح شود؟ اینها بدرستی استدلال می کنند که سخن درست از زبان هرکس که شنیده شود پذیرفتنی است. ظاهراً یکبار دیگر سوء تفاهمی پیش آمده است. عالم جدید بر مدار علم و تکنولوژی می گردد و علم اصلی فیزیک ریاضی و مثال بشر مدرن مهندس است. در این باب شاید اختلافی نباشد اما مطلب اینست که جهان علم و تکنیک را بصرف آموزش علوم و مقدم داشتن این یا آن علم و خوار داشتن خفی و ضمنی این یا آن علم نمی توان بنا کرد. علم آموزی شرایط و لوازم خاص دارد چنانکه اگر تحول فلسفی و هنری و فرهنگی و علمی رنسانس پدید نیامده بود و عالم جدید ظهور نمی کرد بسط و پیشرفت علوم بنحوی که تاکنون محقق شده است امکان نمی یافت پس آنچه مهم و مقدم است بنای جهان علم است و این جهان بصرف آموزش و حتی پژوهش رسمی بنا نمی شود هرچند که آموزش و پژوهش لازمه جهان علم و ثمره اصلی آنست و هیچ عاقلی در اهمیت آن چون و چرا ندارد. اکنون اگر خوب به نسبت خود با علم نظر کنیم شاید دریابیم که این نسبت اندکی دستخوش تعارض و تناقض است. از یکسو نظرمان به علم مفید است و به این جهت به فلسفه و به علوم انسانی بی اعتنا و کم اعتنائیم و حتی به ریاضی و فیزیک هم وقع شایسته نمی نهیم. شاید فکر می کنیم که وقتمان محدود است و باید بی درنگ و شتابزده به علومی دست یازیم که ثمره مصرفی آن خیلی زود به دست آید. گالیله و بیکن و دکارت اساس علم تکنولوژیک یا تکنوسیانس را گذاشتند. آنها صورت اجمالی علم جدید را در آینده می دیدند نه اینکه حسرت برخورداری از وسائل مصرفی تکنیک داعی آنان در طرح علم کارساز برای تصرّف در جهان و طبیعت باشد. در حقیقت تلقی ما از علم مفید و علم تکنولوژیک با آنچه پیشگامان جهان متجدد می اندیشیدند متفاوت است. ما اکنون محصول مصرفی علم و تکنولوژی را دوست      می داریم و طلب می کنیم اما این دوستی و طلب، یک امر احساساتی و روان شناسی است. خواست گالیله و دکارت از آن رو به اجابت رسید که از شائبه هوس و آرزو و حسرت مبرّی بود. با آن خواست آدم جدید به وجود آمد. در اروپای قرن نوزدهم علوم انسانی پدید آمد تا راهگشای عقلانیت و قدرت علم در جامعه و در روابط مردمان باشد یعنی این علوم شرط برقرار شدن و گسترش نظم علمی- تکنیکی بوده است. آیا ما این نظم را نمی خواهیم یا فکر می کنیم که نظم علمی- تکنیکی خودبخود و بطور طبیعی بوجود می آید؟ شاید اکنون طرح این پرسش ها و تأمل در آنها قدری دیر باشد ولی پرسش نداشتن و اعراض از تفکر و دلخوش کردن به مشهورات و مسلمات خوب نیست. علوم با هم رشد می کنند و توسعه می یابند. رشد یک یا چند علم و رکود علم های دیگر اگر ممکن باشد، نشانه ضعف و بیماری است. علم جدید، علم تکنولوژیک است و حقوق و جامعه شناسی و مکانیک و شیمی نسبتی مساوی با تکنیک دارند و تکنیک ضامن وحدت آنهاست. اینکه آیا علوم طبیعت و علوم انسانی چه تفاوتهایی دارند و روش هر کدام چیست و آیا تفاوت در روش منشاء تفاوت در ماهیت می شود یا نه بحث دیگری است که در جای دیگر باید به آن پرداخت.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%