ردکردن این

سرمقاله شماره بیستم نشریه فرهنگستان علوم. آذر 1385

پژوهش های علمی و پژوهش درباره علم

فرهنگستان علوم حتی در میان درس خوانده ها چندان که باید شناخته شده نیست چنانکه به کرّات پرسیده اند که این «فرهنگسرای» شما برای چه بوجود آمده است و چه می کند و من به شوخی و البته با لحن رسمی پاسخ داده ام که کارش ارتقاء سطح علم تا مرزهای نهایی آنست. لااقل ما خودمان می دانیم که اعضاء فرهنگستان از دانشمندان و دانشگاهیان ممتازند و قاعدتاً باید با پژوهشهای خود سطح علم را ارتقاء بخشند ولی این امر ربطی به عضویتشان در فرهنگستان ندارد. اگر گفته شود که دانشگاهها و پژوهشگاهها در توسعه علم و پیشبرد آن می کوشند، معنی سخن روشن است. آیا فرهنگستان هم به همان راهی می رود که دانشگاه برای توسعه پژوهش و ارتقاء سطح علم در پیش دارد؟ فرهنگستان غیر از دانشگاه و پژوهشگاه است و اگر وجوه اشتراکی با آنها دارد، وجه افتراقش پیداتر است. فرهنگستان نه محل آموزش است و نه در مسائل تخصصی علمی پژوهش می کند و اگر پژوهش کند، پژوهشش باید جوابگوی مسئله ای از مسائل کشور باشد. چگونه یک پژوهش پاسخگوی مسائل ملی می شود؟ در یک کشور توسعه یافته شاید یک مسئله تکنیکی بسیار تخصصی، مسئله مهم ملی باشد اما در جهان توسعه نیافته بنظر نمی رسد که هیچ مسئله تخصصی را بتوان مسئله ملی دانست و این بدان جهت است که جهان توسعه نیافته به چنین پژوهش ها نیاز فوری ندارد و از آنها در تکنولوژی بهره نمی برد ولی اگر این معنی را بپذیریم گویی پژوهش ملی را عین پژوهش کاربردی دانسته ایم. آیا مراد از پژوهش ملی، پژوهش کاربردی است؟ تقسیم پژوهش به پژوهش نظری و پایه و کاربردی و امثال اینها دقیق نیست زیرا پژوهش نظری صرف در علم تکنولوژیک (که گاهی آن را تکنوسیانس می خوانند) معنی ندارد و هیچ پژوهش کاربردی بدون نظر و فرضیه نمی تواند صورت گیرد. وجه تفکیک پژوهش نظری از پژوهش کاربردی شاید این است که در پژوهش نظری دانشمندان می توانند خود به طرح مسائل بپردازند و شاید پژوهشهایی انجام دهند که سالها جایی در تاریخ تکنولوژی پیدا نکند و حال آنکه مؤسسات تجاری و صنعتی بزرگ با موانع و مشکلاتی مواجه می شوند که برای رفع آن مشکلات از پژوهشگران مدد می گیرند. این پژوهش ها بیشتر کاربردی است زیرا مسئله و مشکل هم در ضمن کار و عمل پدید آمده است اما فرهنگستان باید نگاه کند و ببیند که کار علم کشور چه مشکلاتی دارد و راه رفع آن مشکلها را با پژوهش بیابد. ما مشکل ترافیک و آلودگی هوا و کندی و لختی در امور اداری و نارسائیهایی در آموزش و بهداشت و درمان و اشتغال و کار داریم. فقر و گرانی و اعتیاد و هزار مسئله کوچک و بزرگ دیگر هم هست. فرزندان ما در مدرسه زحمت بسیار می کشند اما از اینهمه درس و کتاب که می خوانند، نتیجه خوب نمی گیرند. کارمندانمان ساعتها کار می کنند و زحمت می کشند اما مردمی که حاجت دارند و به ادارات و سازمانها مراجعه می کنند، جانشان به لب می رسد تا پاسخی بگیرند. آیا فرهنگستان باید به این مسائل بپردازد؟ البته اگر در این مسائل پژوهش کند بسیار خوب است اما مسئله ای که برای فرهنگستان بر همه مسائل دیگر تقدم دارد مسئله جایگاه علم و پژوهش در کشور است یعنی باید در وضع علم و پژوهش تحقیق کند و ببیند آیا راه پژوهش هموار است و مناسب ترین پژوهش ها در کشور کدامهاست و آیا پژوهش هایی که صورت می گیرد مناسب ترین است و آیا کوشش شده است که شرایط برای رشد علم و پروردن دانشمند و توسعه پژوهش فراهم و مساعد شود و اگر باید شرایط از آنچه هست بهتر شود، چه تدابیری باید اندیشید و . . . این پژوهش کاری بسیار دشوار است. دانشمندان معمولاً در مسائل و مطالب تخصصی خود پژوهش می کنند ولی پژوهش در باب پژوهش وظیفه آنها نیست. چنین پژوهشی کار فلسفه است یا دقیق بگویم اهل نظر و دانشمندان علوم انسانی به کمک دیگر دانشمندان باید آن را انجام دهند زیرا بحث در ماهیت علم و پژوهش و شرایط امکان آن بر عهده فلسفه است. این سخن ممکن است در نظر خواننده ای که راقم سطور را می شناسد و می داند که به فلسفه اشتغال دارد، حمل بر تعصب شغلی شود. شاید هم اشکال بزرگتری به آنچه گفته شد، وارد کنند و بگویند فلسفه به مسائل جاری و سیاست کشور چکار دارد؟ اشکال اول چندان مهم نیست. البته اگر من اهل فلسفه نبودم شاید هرگز بفکرم نمی رسید که فلسفه می تواند در مسائلی مثل وضع کنونی علم و آینده آن وارد شود اما اکنون که مدعیم این کار، کار فلسفه است، در برابر اشکالی که عنوان شد باید بگویم که اولاً پژوهش در باب وضع علم و پژوهش در تخصص هیچ متخصصی نیست. ثانیاً تحقیق در باب علم و شرایط امکان حصول و رشد و بسط آن از قدیم بر عهده فیلسوفان بوده است. در زمان ما نیز مشهورترین و شاید ماندگارترین گزارش در باب علم و پژوهش علمی رساله ای است که لیوتار، فیلسوف فرانسوی تحت عنوان «وضع علم در دوران پست مدرن» برای یکی از دانشگاههای کانادا نوشته است اما اشکال دوم نه به من مربوط است و نه به فلسفه ربطی دارد بلکه بنظر اشکال کننده باز می گردد که ظاهراً فلسفه را حرف صرف (اگر نگویم حرف مفت) و مجموعه ای از الفاظ و عبارات مغلق (و بی معنی) می داند. اینجا جای آن نیست که از فلسفه دفاع کنم. فلسفه هرچه باشد به دفاع نیاز ندارد. من هم فعلاً در مقام دفاع از چیزی نیستم بلکه می خواهم بدانم که چرا در باب علم و وضع آن پژوهش می کنیم و این پژوهش در چه شرایطی صورت می گیرد و چه نتایجی می تواند از آن بدست آید. پاسخ پرسش اول اینست که با اینکه علم، علم بهره برداری است ما چنانکه باید و به اندازه ای که جهان توسعه یافته از علم برخوردار می شود، حتی به نسبت پژوهش هایی که انجام می دهیم، از آن بهره مند نمی شویم. آیا نباید بپرسیم که چرا چنین است و اگر بپرسیم و پاسخی نیابیم پس راه آینده را چگونه بگشاییم و بپیماییم. گاهی هم پرسش را از روی تقلید بزبان می آوریم و به آن پاسخ های مشهور و تقلیدی می دهیم. اگر پرسشمان صرف لفظ باشد و پاسخهای لفظی و وهمی را چاره کار بدانیم نه فقط راه بجایی نمی بریم بلکه دشواری راه و زحمت رهروان بیشتر می شود. اصلاً فرهنگستان برای این تأسیس شده است که در وضع علم کشور تحقیق کند و شرایط توسعه علمی را بازشناسد و بیاموزد که چگونه علم اقتباسی را می توان در نظم جامعه جای داد. ما گاهی علم خود را با علم کشورهای باصطلاح پیشرفته و توسعه یافته قیاس می کنیم. این قیاس از جهاتی و در مواردی موجه است بشرط آنکه مایه فریب نشود و نپنداریم که چون علم جغرافیا ندارد، بصرف اهتمام در آموزش علوم و توسعه مراکز علمی و انباشتن معلومات و افزایش رقم پژوهش ها می توان مثل جامعه های مدرن از فوائد علم بهره مند شد. یک اختلاف اصلی و مهم که میان مدرنیته (تجدد) و مدرنیزاسیون (تجدد مآبی) وجود دارد اینست که در تاریخ مدرنیته جامعه و علم و سیاست جدید همزمان پدید آمدند و در نسبت با یکدیگر (که گاهی این نسبت، نسبت تعارض بود) بسط یافتند یعنی مثلاً علم را دولت و حکومت پدید نیاورد بلکه حکومت و سیاست جدید در دوران علم جدید قوام پیدا کرد یعنی این هر دو هم دورانند و به یک تاریخ تعلق دارند اما در عالم تجدد مآبی سیاست مقدم بر علم است و حکومت برای توسعه علم، سیاست گذاری و برنامه ریزی می کند اما برنامه ریزی درست و دقیق موکول و موقوف به شناختن نظم طراحی شده ای است که می تواند بوجود آید و دولت داعیه تحقق بخشیدن به آن را دارد. طراحی این نظم و شناخت آن کاری بسیار دشوار و خطیر است و اگر می بینیم که طراحیها دقیق نیست و برنامه ها اجرا نمی شود از آن روست که طراحان گمان می کنند که راه طی شده جهان متجدد باز است و با پیروی از رسم و راه فعلی آن جهان بجایی که آنها رسیده اند و می رسند، می توان رسید. این سیاست های مقدّم بر علم، معمولاً سیاست موفقی نیست. در جهان متجدد با اینکه سیاست بنای علم را طراحی نکرده است از آن در همه جا و به انحاء مختلف بهره برداری می کند یا درست بگوییم علم و سیاست هر دو پشتیبان یکدیگرند اما در جهان متجدد مآب با اینکه علم متکی به پشتوانه سیاست است، سیاست از علم فایده درخور نمی برد و نمی تواند از آن بنحو شایسته بهره برداری کند. در جهان متجدد علم واسطه میان زندگی خصوصی و سیاست است و این امر واسط هر دو طرف را نه فقط بهم می پیوندد بلکه محدود هم می سازد اما علمی که در کتابها و مجلات محبوس است و جایی در فضای عمومی زندگی نیافته است بیشتر بیک امر خصوصی می ماند و کمتر مایه قدرت حکومت می شود. این معانی ساخته و پرداخته ذهن اشخاص غیر دانشمند نیست بلکه وصف کلی جهانهای کنونی است. اگر بتوانیم این وصفها را دقیق تر و روشن تر دریابیم، راه علم پیش پایمان گشوده می شود. این کار چگونه میسّر می شود؟ علم جدید را کسانی بنیاد گذاشتند و پیش بردند که پرسش داشتند. وقتی در جایی پرسش وجود ندارد دانشمند ترین دانشمندان نمی دانند که چه باید بکنند و بهر پژوهشی که پیش آید خوشامد می گویند اما آنجا که پرسش و طلب در کار است امثال گالیله و نیوتون پیدا می شوند. مگوئید که زمان گالیله و نیوتون گذشته است و اکنون علم باید به مسائل فراوانی که هر روز در سیر سریع پیشرفت تکنیک مطرح می شود، بپردازد و اگر چنین می گوئید، توجه بفرمایید که در این باب که علم باید به پرسش جواب بدهد، اختلافی نیست. اینهم معلوم است که پرسش علم، پرسش تکراری و تقلیدی و جعلی نمی تواند باشد. پرسش علم را دانشمندان نمی سازند بلکه برعکس پرسشی که از بیرون می آید با وجود دانشمند یگانه می شود. همه مشکل اینست که جهان توسعه نیافته چون راه رفته را می پیماید (یا گمان می کند که باید راه طی شده را بپیماید)، مسائل را حل شده می داند و به آموختن قناعت می کند و اگر به پژوهش بپردازد پرسش پژوهشها از جهان دور و گاهی از زمان گذشته آن جهان آمده است. پژوهشهایی که پرسش آنها به گذشته تعلق دارد، بدرد هیچ چیز نمی خورد و آنها که پرسش زنده دارند بیشتر به علم جهان – و کمتر به جهان خاصّ خودشان- خدمت می کنند و همین وضع است که اساس توجیه مهاجرت دانشمندان می شود. اگر دانشمندان برخاسته از جهان سوم به جهان توسعه یافته مهاجرت می کردند بی  آنکه به علم خدمت کنند، قابل ملامت بودند اما وقتی از امکانهای پژوهش استفاده می کنند و در پیشبرد علم سهیمند حرمت آنان باید محفوظ باشد. تفاوت نمی کند و اهمیت ندارد که این دانشمندان و پژوهندگان مقیم کجا باشند و در کدام مؤسسه علمی پژوهش کنند. بهرحال شرط اصلی رونق پژوهش، وجود پرسش و شوق طلب است. برای اینکه بدانیم پرسش از کجا می آید، خود را بزحمت نیندازیم زیرا هیچکس جز کسی که مسئله را می یابد، راه خزانه مسائل را نمی داند. شاید چنین خانه و خزانه ای در هیچ جا نباشد. مسائل در وقت پدید می آیند و در نظر پژوهندگان و محققان و متفکران ظاهر می شوند اما تا زمینی به جهان علم اختصاص نیافته باشد، مسئله از کجا می تواند بروید. از جمله نشانه های وجود جهان علم، علم دوستی است. اگر علم را دوست می داریم و آن را بجان می طلبیم، مسائل بسوی ما می آیند و با طرح مسائل، پژوهش هایی رونق می گیرند که نه فقط فوائد آن در معاش و زندگی هر روزی ما ظاهر می شود بلکه نحوه زندگی و رفتار و روابط و قواعد و . . . را دگرگون می کنند. علم صرف زینت جامعه نیست. اوگوست کنت می گفت که علم جان و صورت جامعه جدید است. این سخن جای بحث دارد و می توان در آن تأمل و چون و چرا کرد اما انکار آن قبل از تحقیق وجهی ندارد. یکی از معانی سخن فیلسوف فرانسوی اینست که علم را از بیرون نمی آورند و بر عناصر دیگر جامعه و زندگی مردم نمی افزایند بلکه علم جدید وحدت بخش اجزاء و عناصر و ضامن تحقق آنها است. علم در جایی مقام حقیقی خود را پیدا می کند که صفت وحدت بخشی و نظم دهندگی داشته باشد. علمی که در عرض چیزهای دیگر و وسیله ای برای رسیدن به مقاصد موجّه یا غیر موجّه باشد، هرچند که در لفظ و عبارت آن را بسیار ستایش کنند، فاقد صفت اصلی و منشائیت اثر ذاتی علم است. وظیفه فرهنگستان تولید علم نیست. البته ما در سالهای اخیر در کار پژوهش قدمهایی برداشته ایم و خدا را شکر که در داخل و خارج کشور دانشمندان بزرگ داریم. مهم اینست که علم در جای شایسته خود قرار گیرد و شأن واقعی – و نه لفظی- آن معین شود. در یک کلمه بگویم فرهنگستان باید به تأسیس و قوام جریان علم و جامعه علمی بیندیشد. دانشمندان و مقالات علمی آنان را روی چشم باید گذاشت اما اگر آنها در جای خود و در نسبت سازوار با نظم زندگی قرار نگیرند و دانشمندان از شرایط مساعد برای پژوهش بهره مند نباشند، بهره شایسته از مطالعات و پژوهشهای آنان نصیب کشور نمی شود و به آینده نمی توانند تعلق پیدا کنند.

آیا بر اساس آنچه گفته شد می توان برنامه ای برای توسعه علمی تدوین کرد؟ من چون اینکار را مشکل می دانستم و مشکل می دانم، تصمیم نداشتم که در انتخابات جدید رئیس فرهنگستان داوطلب ادامه خدمت شوم. اقتضای غلبه پیری و ابتلاء به چندین بیماری هم جز انصراف نبود اما وقتی وضع مدیریت آینده فرهنگستان قدری در ابهام قرار گرفت و همکاران پیش از برگزاری انتخابات لطف بیش از حد انتظار خود را اظهار کردند، بجای اعلام داوطلبی یا انصراف قطعی سکوت کردم و کار را به مجمع فرهنگستان واگذاشتم. مجمع با نظر احسان به من رأی داد. بر طبق اساسنامه فرهنگستان، مجمع عمومی سه نفر را بر می گزیند و به ریاست جمهوری معرفی می کند. رئیس جمهوری که ریاست عالیه فرهنگستانهای کشور را بر عهده دارد یکی از سه نفر را به ریاست منصوب می کند و معمولاً کسی که بیشترین رأی را دارد از ریاست جمهوری حکم می گیرد. وقتی گزارش رأی مجمع به ریاست جمهوری عرضه شد، ایشان هم لطف کردند و مرا به ادامه خدمت مأمور فرمودند. اکنون باز در برابر مسئله شانزده ساله قرار گرفته ام که فرهنگستان چه می تواند بکند و چه باید بکند؟ بسی کارهای رسمی پر سر و صدا و پر خرج می توان کرد اما نه من و نه اعضا فرهنگستان هرگز معتقد به چنان کارهایی نبوده ایم. امیدوارم با همفکری اعضا فرهنگستان و توجه به وظیفه اصلی فرهنگستان که اندیشیدن به وضع علم در کشور است بتوانیم برنامه ای تدوین کنیم که در آن اصول تواضع، حقیقت طلبی و کارساز بودن منظور و دخیل باشد.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%