قضیه به همین جا ختم نمیشود که بگوییم طبیعت بیجان و آن را رها کنیم، خیر بلکه باید دید ارتباط ما با طبیعت چیست؟ ما در آن تصرف میکنیم که اگر تکیه کردن بر تعریف متروک ارسطو بر جوهر، در فلسفه دکارت نبود، فیزیک جدید نیز مشکلی نداشت. سوء تفاهمی پیش نیاید که بنده معتقدم فیلسوفان، فیزیک را به وجود آوردهاند و بنای فیزیک را گذاشتند، چنین داعیهای صحیح نیست و هیچ وجهی ندارد اما یک نسبتی میان تفکر و آنچه در عالم پیش میآید وجود دارد که این نسبت با تعلیم برقرار نمیشود. بنابر این لازم نبود گالیله فلسفه دکارت را بیاموزد، چنانچه نیوتن قبل از کانت وجود دارد اما به جای اینکه کانت به نیوتن آموزش دهد، نیوتن به کانت تعلیم داد. فلسفه و طبیعت بحثی متفاوت است، در این رابطه یونانیها طبیعت را مبدا نشاط میدانستند. برای آنها طبیعت زنده بود و در آن تملق و تصرف نمیکنند. در فلسفه ما نیز طبیعت مبدا اول حرکت و سکون است اما در دوره جدید طبیعت به رحمت خدا میرود و میمیرد؛ حال بحثی که در این میان مطرح میشود آن است که ارتباط من با این طبیعت چیست، آیا این طبیعت مرده ملک من میشود و در آن تصرف میکنم. بنابراین با این رویکرد علم تصرف کننده و مسخرکننده بر مبنای فلسفه سقراط، افلاطون، ابنسینا و ملاصدرا میسر نبود و آن فلسفه تناسبی با علم تصرف کننده نداشت. فلسفهای که در دوره جدید به وجود آمد طبیعت مرده را در مقابل بشر و بشر را در مقابل آن قرار داد که این بنا را افلاطون گذاشت او در پیشآمد عالم جدید بیاثر نبوده و عالم جدید با رجوع به فلسفه افلاطون و ارسطو بنا شده است اما با این حال آن فلسفه با فلسفه جدید تفاوت دارد. همانطور که می دانید فلسفه ابنسینا با دکارت تفاوت مبنایی دارد. ما بسیار راحت غزالی را با دکارت مقایسه میکنیم در حالی که مقصد شک غزالی با شک دکارت و آثار و نتایج آن متفاوت است و اگر قیاس میکنیم باید تمامیت قضیه را در نظر گرفت. ما به تبع از غرب طبیعت را مرده میدانیم و در استخدام طبیعت مقلد و ناتوان هستیم، ضمن آنکه در این راستا باید به این نکته توجه کنیم که هماهنگی در کار تکنولوژی ما وجود ندارد چون سازنده تکنولوژی نیستیم هنگامی هم که ناهماهنگی وجود داشته باشد آثار مطلوب به دست نمیآید. اقتصاد، صنعت و تکنولوژی ما بیسامان است چون ما قطعاتی را از جای دیگر گرفتهایم که در آنجا نظم ارگانیک وجود داشته و حال نمیدانیم باید این قطعات را کجا قرار دهیم و با این تلقی همه چیز ناهماهنگ است هیچ کس هم مقصر نیست نه حکومت، نه دانشمند نه صنعت. ما چیزهای پراکندهای را از غرب گرفتهایم که اینها با هم ارتباط ندارند پس نتیجه نمیگیریم. ما همیشه دوست داریم که یک جامعه اخلاقی همراه با صلح، درست و پاکیزه داشته باشیم. که این از فطرت ما نشأت میگیرد؛ مقامی که اخلاق در جامعه یونانی دارد در جامعه جدید ندارد نه اینکه اخلاق از میان رفته باشد و یا اینکه مردم، دیگر اخلاق را دوست نداشته باشند نه! چیزی در هوای تنفسی ما وجود داشته که اکنون وجود ندارد و ما به طور ارادی نخواستهایم که از آن دور شویم. مدینه ارسطو، مدینه اخلاق است و بیجهت نیست که علمای ما کتاب اخلاق را کتاب سیاست تلقی کردهاند. بنابر این باید گفت سیاست جدید، ضد اخلاق نیست و اخلاق را نفی نمیکند بلکه قانون خاص خودش را دارد و از اصول خود پیروی و تبعیت میکند. ممکن است فردی در زندگی خصوصی خود، فردی اخلاقمدار باشد و این عالم جدید، مصیبتی است که شخص در خانه، زاهد و اخلاقی است اما وقتی بیرون از منزل میآید روابط دیگری بر او حاکم است. بنابر این نباید رفتار او را معطوف به تجدد کنیم، او تجددزده است و عالم متجدد سالمتر است.
ما با طبیعت قهر کردهایم اما آن را منبع نیرو میدانیم. ما باید نیرو را از طبیعت استخراج کرده و به کارگیریم و ارتباطی با عالم برقرار کنیم، تکنولوژی جدیدی از این نیرو به وجود میآید وقتی به جهان توسعه یافته میرویم، بشر، طبیعت را استخدام و به خدمت خود در میآورد اما چون با آن هماهنگی دارد وقتی وارد شهر آسمانخراشها با 20 میلیون جمعیت میشود وضعیت اضطرار را مشاهده نمیکند! تردد ماشینها زوج و فرد نیستند، پس چه میشود که میگویند تهران فقط یک روز هوای سالم داشته است؟! ما به تبع غرب و عالم جدید، طبیعت را مرده میدانیم اما در استخدام طبیعت، مقلد و ناتوان هستیم، هماهنگی در کار و تکنولوژی نمیبینیم چرا که ما سازنده تکنولوژی نیستیم درست است که ما ابوریحان بیرونی، ابنهیثمها داشتهایم اما نیوتن نداشتهایم، چرا که فیزیک نیوتن، کمال فیزیک ابنهیثم نیست بلکه فیزیک دیگری است. وقتی این ناهماهنگی وجود دارد قهراً آثار و نتایج مطلوب به دست نمیآید؛ اقتصاد و تکنولوژی بیسامان است ما قطعاتی را که از جاهای ارگانیک گرفتهایم نمیدانیم باید در کجا قرار دهیم و فکر نمیکنیم هر یک از آنها جایی برای خویش دارد. در این صورت و با این تلقی، همه چیز ناهماهنگ است و چیزهای مختلف در جای حقیقی خود قرار نمیگیرد و کسی در این زمینه مقصر نیست. حکومت، دولت، بازرگان و … کسی مقصر نیست، بلکه ما چیزی را پراکنده از غرب گرفتهایم و اینجا و آنجا قرار میدهیم که ارتباطی با هم ندارند و نمیتوان نتیجهای از آن گرفت. اگر تمام تکنولوژی روز را میخواهیم قاعده، شرایط و امکانهایی دارد و نمیتوان گفت من این را با فکر خودم میخواهم، فکر شما محترم اما عالم جدید قانونی دارد که از آن پیروی میکند، حال اگر دچار ضعف و فرتوتی شده است، نباید کسی فکر کند که فردا از بین خواهد رفت و اگر فکر کنیم این تجدد از بین خواهد رفت، باید بیاندیشیم که چه چیزی میتواند جایگزین مناسبی برای آن باشد؟