ردکردن این

گفتگو با شماره سوم نشریه جشنواره بین المللی فارابی. خرداد و تیر 1387

ما هنوز خود را به علوم انسانی نیازمند نیافته ایم

*با توجه به پيام نوروزي مقام معظم رهبري و نامگذاري امسال به عنوان سال “شكوفايي و نوآوري” به نظر شما براي محقق شدن “هدف شكوفايي و نوآوري” در علوم انساني چگونه، بايد برنامه ريزي كرد؟

يكي از مشكلاتي كه در كار توسعه علم وجود دارد، مشکل برنامه ریزی است. علم بدون برنامه‌ريزي توسعه نمی یابد ولی با این دور چکنیم که برنامه‌ريزي علم هم بدون علم ميسر نيست. اين دور، دور باطل نيست. در صورتي اين دور باطل است كه ما فكر كنيم به هر نحو که بخواهیم، می توانیم علم را توسعه بدهيم. يعني مثلاً مدیران علم و پژوهش تصميم می گيرند و با تصميم آنان، علم ترقي مي‌كند. البته در این صورت برنامه ریزی علم هم منتفی می شود ولی بهرحال باید به مشکل برنامه-ریزی اندیشید و دوری را که به آن اشاره کردیم، رفع كرد. ما نمي‌توانيم دستور بدهيم تا نظريه علمي بوجود بيايد. ما نمي‌توانيم برنامه ريزي كنيم كه ابتكارها فراوان شود. خدمتي كه دوستداران و پشتيبانان علم و مثلاً دولت، حكومت و سازمان‌هاي علمي، فرهنگي و مدیران علم و پژوهش مي‌توانند بکنند اينست كه به استقبال اهل علم و صاحبان نظر و فكر و ابتكار بروند. اگر اين كار صميمانه و درست انجام شود، شکفتگی حاصل می شود به شرطي كه مستعدان فكر و نظر روي به علم و تفكر داشته باشند یعنی وقتی اهل علم و پژوهش و حامیان آنان به سمت یکديگر حركت مي‌كنند، در جايي به هم مي‌رسند. در این تلاقی مقام علم و امکان های پیشرفت آن شناخته می شود. رشد علوم انساني موقوف به اين است كه دانشمندان باور کرده باشند که با علم و پژوهش می توان مشکل ها را رفع کرد و نتیجه این باور داشتن رسیدن به پرسش و طلب است. به صرف يادگيري آورده های دیگران، اطلاعات و فضل محقق مي‌شود اما علم مستقرّ نمي‌شود. علم با طرح مسأله و پژوهش براي رسيدن به پاسخ در موقع و مقام خود قرار می گیرد.

*فرآيند توليد يك نظريه و ايده جديد در علوم انساني چگونه است و زمينه‌هاي لازم براي محقق شدن آن چيست؟

اگر در میان مردم زمانه كساني بودند كه واقعاً مي‌دانستند فرايند به وجود آمدن نظريات جديد چيست، علم هيچگاه دچار ركود و وقفه نمي‌شد. اگر كساني بدانند كه در آینده چها خواهد شد و مثلاً علم چه پیشرفت ها خواهد کرد، آنها خود نه فقط پيش برندگان علم بلکه دانندگان علم آینده خواهند بود. در این راه دو گروه راهنمایان (راهدانان) و رهروان از هم جدا نیستند بلکه رهروان خود باید راه را بیابند چنانکه فی المثل پيشگامان علم دوره اسلامي ننشستند و به ديگران نگفتند كه علم را چگونه بايد پيش برد. آنها خود راه را یافتند و پیمودند و . . . البته بعضی حکومت ها و صاحبان قدرت هم مشوّق و حامی بودند. حمایت حکومت  و مقامات حکومتی از علم نشانه اعتنا به علم و مؤثر در پیشبرد آنست. من منکر نیستم که آشنایان به تاریخ علم می توانند بگویند که علم در چه شرایطی به وجود آمده و پیش رفته است. دانشمندان هم می توانند تجربه خود را بگویند و حتی شرایط روحی و اخلاقی شکفتگی علم را به آزمایش بازیابند چنانکه محمد بن زكرياي رازي کتاب “سيره الفلسفيه” نوشت و البته اين كتاب را وقتي نوشت كه به لحاظ علمي؛ به پختگي رسيده بود. او كار كرد و پزشكان از او آموختند. ابن سينا هم تحقیق کرد و ديگران از او ياد گرفتند اما برای اینکه دریابیم چه زمينه‌هايي براي پیدایش نظريات تازه لازم است، مي‌توان مثلاً شرايط قوام و نشاط علم دوره اسلامي يا دوره رنسانس را احصا کرد. پیداست كه شرايط رنسانس با شرايط قرن دوم و سوم هجري كه دوره رشد علم اسلامي است، متفاوت بوده است و ما نمي‌توانيم با این مطالعه فرمولي بيابيم كه بر اساس آن و با اطلاق آن، علم خودبخود توسعه یابد. علم و فكر خودجوشند. باید علم را دوست داشت و آن را طلبید و عزیز داشت. علم با این دوست داشتن می شکفد و ثمر می دهد.

*برخي معتقدند ما اكنون در دوراني زندگي مي‌كنيم كه دوران افول انديشه است، آيا حضرتعالي با اين نظر موافقيد؟

تفکر، دوران نشاط و پژمردگی دارد اما به کلّی افول نمی کند و تعطیل نمی شود. چه كسي مي‌تواند بگويد كه در انديشه بسته شده است؟ اينكه در بعضی شرايط فكر و تفكر رو به ادبار داشته است، موجّه چنين ادعايي نیست. حتي به فرض اينكه کسانی زمانه ای را زمان بی خردی نخوانند، نمی توان نتيجه گرفت كه خرد به کلی رخت بر بسته است. براي هيچ كس قابل پيش بيني نبود كه اروپاي مسيحي به اروپاي رنسانس تحول پيدا كند. شايد در آخر دوران قرون وسطي هم كساني بودند كه مي‌گفتند دوران، دوران افول انديشه است. تاریخ، دوران های طلوع و افول دارد اما ابواب تفكر هیچگاه به کلی بسته نمی شود و همواره ممکن است که روي ما به سمت آن بگردد بنابراين اين قبیل سخنان وجهي ندارد مگر اينكه منظور اين باشد كه موانع زيادي در راه تفکر وجود دارد و البته زمانه کنونی هم زمانه دشواری است اما گوش کنیم که فرمود: “لاتيأسوامن روح الله”

*با اين وجود چرا در ايران كمتر شاهد نظريه پردازي‌ها و تولد ايده‌هاي نو در علوم انساني هستيم؟

براي اينكه جامعه ما تا دهه های اخیر به علوم انسانی نیاز نداشت. دانشمندان ما هم مسأله نداشتند. علم انساني بوجود آمده است كه جامعه جديد را نظم بدهد و بحران های آن را علاج کند. علم كه اتفاقي بوجود نمي‌آيد. علوم انساني و اجتماعی به معنی خاص آن متعلق به جامعه جديد و جهان متجدد است. به اين جهت در جهان قديم امثال افلاطون، غزالي و حتي ابوريحان بيروني به سیاست و آداب و اعتقادات توجه داشته اند اما علوم جامعه‌شناسي، سياست، اتنولوژي، مردم شناسي و روان-شناسي نبوده‌ است. به تدريج كه اقوام به دوران جديد وارد مي‌شوند، به اين علوم نياز پيدا مي‌كنند. علوم اجتماعي، علم سامان بخشیدن به جهان متجدد و نظارت بر این جهان است. كساني كه اين علوم را فراگیرند، شاید بتوانند جهان خود را درك كنند ولی ما هنوز شرایط توسعه و مشکلات توسعه نيافتگي را چنانکه باید درك نكرده‌ايم.

*اينكه به نظر شما در كشور ما “مسائل” هنوز درك نشده‌اند ، تا چه حد به شرايط دروني (اساتيد و دانشجويان و پژوهشگران) برمي‌گردد و تا چه حد محدوديت‌هاي ساختاري (امکانات پژوهشی،آزادی های اجتماعی و نظام آموزشی) مانع از پرداختن به “مسأله‌ها” شده است.

اگر تعجب نمی فرمایید بگویم که من دانشمندان را مقصّر نمی دانم گرچه از قصورهایشان می توان سخن گفت اما توجه به محدودیت های ساختاری بسیار مهم است. ظاهراً شما هم معتقدید آزادی یکی از اجزاء ساختار جهان علم است. در این باب بیشتر باید تأمل کرد. من رابطه علم و آزادی را از آنچه معمولاً تصوّر می شود، پیچیده تر می دانم. در این باب مخصوصاً به دو نکته باید اندیشید. یکی اینکه این فکر ملازمه علم و آزادی از کجا آمده و چه معنی و نتایجی دارد. دوم اینکه آیا حقیقتاً علم مسبوق به آزادی است؟ از دومی آغاز کنیم. آزادي نعمت بزرگی است و در عین حال حق آدمی و نشانه کمال اوست و اگر در مقام تعظیم علم را مسبوق به آن می دانید، من هم با شما در این ادای ادب و احترام شرکت می کنم اما كپرنيك، گاليله و جوردانو برونو (كه قطعه قطعه اش کردند و در آتش سوزاندند) نظریاتشان را در سایه آزادی، بیان و اظهار نكردند بلكه اعلام نظرشان نوعی خطرکردن بود. دكارت كتابي نوشته بود كه در آن حركت زمين اثبات می شد. وقتی گاليله را محاكمه كردند، او از انتشار كتابش منصرف شد. آزادي امر شريفي است اما اينكه پيشرفت علم را موكول به آزادي کنیم در حقیقت تاریخ علم را درنیافته ایم. حتی به نظر من این قبیل سخنان نشانه احترام به آزادي نيست. با این بیان به نکته دوم می پردازیم. کسی که می گوید باید آزادی داشته باشیم تا به علم بپردازیم، در حقیقت دارد می گوید ای دانشجو، بايد همه چيز براي تو مهيا باشد تا بتواني دانشمند شوي. در این صورت باید پرسید که آزادی را از کجا بیاوریم؟ آیا وقتی می گوئیم علم به آزادی نیاز دارد، فکر کرده-ایم که این نیازمندی چیست و چگونه است؟ چنانکه می دانیم و اشاره کردم، گالیله را از اظهارنظرش منع کردند و دکارت کتاب خود را منتشر نکرد اما نبود آزادی مانع پدید آمدن امثال دکارت و گالیله و نیوتون و لاوازیه و پاستور نشد. در مورد علوم انسانی قضیه قدری متفاوت است یعنی علوم انسانی با آزادی نسبتی متفاوت دارند. این علوم با آزادی به وجود آمده اند اما به وجود آمدن این علوم را هم نباید مسبوق به وجود آزادی دانست و هیچ دانشمندی نگفته است که اگر از من دانش و نظر می-خواهید، آزادی را برایم بیاورید. آزادی آوردنی و خریدنی نیست. آزادی رسیدنی است. دانشمندان هم در زمره گشایندگان و رهروان راه آزادی بوده اند. کسانی که رکود علم را از آثار فقدان آزادی می دانند، نادانسته راه نقد و انتقاد را می بندند و به مخالف خوانی و مقصّر یابی اکتفا می کنند و از این طریق آزادی طلبی را هم مهمل و معطّل می گذارند. علم و بخصوص علوم انسانی با نقد و نقّادی گره خورده است. اینکه بنشینند و بگویند آزادی نیست و چرا چنین و چنان نمی کنند و چه باید بکنند شاید کوششی برای سهیم شدن در قدرت باشد اما نقد و نقادی نیست. دانشمندان اگر جسارت نداشته باشند، در دانش مقامی پیدا نمی کنند و اگر کار پژوهش را به حصول آزادی موکول کنند، عذر بدتر از گناه آورده اند مع هذا توجه به آزادی بی وجه نیست زیرا ما فكر مي‌كنيم علم يك امر موجود است و همه جا هست منتهی باید راه خزانه آن را یافت گویی چیزها یا كساني راه آن را بسته‌اند و نمي‌گذارند علم ظهور كند. این موانع را هم بیشتر سیاسی می دانند و می اندیشند اگر موانع سیاسی رفع شوند، همه جا پر از علم مي‌شود ولی علم در جایی پنهان نشده است بلکه با سلوک علمی به وجود می آید و چه بسا در این سلوک به آزادی هم بتوان رسید. اصلاً رسيدن به نظر، همان آزادي است. حتي اگر آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي را مي‌خواهيم، اینهم در پي آن آزادي حاصل مي‌شود. اگر آزادی شرط علم بود، تا زمان پديد آمدن دموكراسي، اصلاً هيچ علمي نمي‌بايست وجود داشته باشد ولی می دانیم قبل از آنکه آزادی های سیاسی در اروپا پدید آید، علم به وجود آمد و جهان متجدد قوام یافت. دموكراسي لیبرال نیز یکی از صورت های سیاست این جهان است مع هذا محدودیت های ساختاری که به آن اشاره کردید، وجود دارد و تا رفع نشود، بنیاد علم استوار نمی شود.

*به هر حال، ساختارهاي رسمي و اداري كشور وظايفي را در جهت رشد و توسعه علوم بر عهده دارند به نظر شما راههاي حمايت و تقويت جريان‌هاي علمي چگونه بايد باشد؟

دولت و مقامات و مؤسسات و سازمانهاي علمي- فرهنگي، امكانات و بودجه در اختيار دارند و مديريت علم هم به عهده دولت است. به نظر من این مدیریت هنوز چنانکه باید به سیاست روشنی دست نیافته است. رسیدن به یک سیاست جامع علم و فناوری، تکلیف حمایت های دولت را معین می کند و اگر برنامه نباشد، حمایت های مالی و تشویق ها و احترام ها و بزرگداشت ها کم اثر می شود. نکته هم اینست که در زمان ما حکومت ها و دولت ها به علم نیاز دارند و طبیعی است که می کوشند شرایط پیشرفت علم را فراهم آورند و البته اگر برای حلّ مسائل کشور به دانشمندان رجوع کنند و از پژوهش مدد بگیرند، چرخ کارها بهتر می گردد و علم نیز جایگاه خود را پیدا می کند.

پژوهشگراني كه در پژوهشگاه  ها و مؤسسات علمی پژوهش مي‌كنند، به وسائل و امکان ها و البته به فراغ بال نیاز دارند. دولت و حكومت و مدیران مؤسسات علمي و فرهنگي مي‌توانند بخشی از این شرایط را فراهم كنند. در فراهم آوردن این شرائط مخصوصاً کسانی باید مديريت علم را به عهده گيرند كه با شرايط پیشرفت علم و با تاريخ علم و جامعه جديد و اقتضائات آن آشنا باشند. اگر به اين معاني توجه نکنيم و بپنداریم که هر كس از دانشگاه فارغ‌التحصيل شد، براي اين شغل شايسته است، چه بسا که کار را به شایسته ترین ها نسپریم. من نمی گویم این کار به گروهی خاص از اهل علم واگذار شود. ممكن است كسي جامعه شناس، مهندس يا پزشك بزرگي باشد اما رغبتي به اين امور نداشته باشد. مخصوصاً جامعه‌شناس را در ابتدا ذکر کردم كه كساني فكر نكنند هر كس كه جامعه-شناس شد، به ضرورت مي‌تواند مديريت علم را بر عهده بگيرد. اما فرق مهندس و جامعه شناس و پزشك در این مورد اينست كه هر كس مي‌خواهد مديريت علم را بر عهده بگيرد، نمي‌تواند بي‌بهره از جامعه شناسي علم باشد و حال آنکه مدیریت علم بستگی به معلومات مهندسی و پزشکی و هیچ تخصص دیگر ندارد و اگر کسانی از میان دانشمندان متخصص شایستگی مدیریت علم دارند، این شایستگی به مطالعات غیر تخصصی و استعدادهای شخصی آنان باز می گردد.

*حضرتعالي اخيراً در باب علم سنجي و اهميتي كه در ايران به مقالات ISI داده مي‌شود، مطالبي را بيان فرموده‌ايد كه بي ارتباط با بحث مديريت علم نيست. اگر ممكن است قدري راجع به اين مسأله براي ما بفرمائيد.

در مقالاتی که اشاره فرمودید بر لزوم تدوین برنامه علم تأکید کرده ام و گفته ام که پژوهش های علمی باید پاسخگوی مسائل حقیقی کشور باشند. برخي فكر كرده‌اند كه مي‌گويم نبايد مقاله به هيچ زباني غير از فارسي نوشت و در مجلات ISI هم مقاله نباید چاپ كرد. من گفته‌ام اگر استادان و محققان را به چاپ مقالات ISI تشويق مي‌كنيم، این تشویق باید مبتنی بر اصول سیاست علم و پژوهش و در تناسب با تدابیر دیگر باشد و مخصوصاً باید بدانیم که این قبیل اقدام ها در پیشبرد علم کشور چه اثر دارد. آيا تا بحال فكر كرده‌ايم كه توسعه علم را براي چه مي‌خواهيم؟ آيا می خواهیم مجموعه ای از كتب و مقالات فراهم کنیم؟ اگر مقصود از توسعه علم صرف افزایش تعداد مقالات است، مي‌توانيم با امکان هایی كه داريم، همه كتاب هاي جهان را بخريم و در ايران انبار ‌كنيم و صاحب و مالك آنها باشيم.

گفته اند که تعداد مقالات از جمله ملاک های علم سنجی است و از آن نمی توان صرفنظر کرد. من نگفته ام و نمی گویم از آن صرفنظر کنیم بلکه می گویم اگر این ملاک، ملاک مطلق یا ملاک اصلی و تعیین کننده باشد، مقاله سنجی جای علم سنجی را می گیرد. ملاک های دیگر را در کار آوریم. مقاله-نویسی را هم ادامه دهیم. مقاله نتیجه و ثمر پژوهش است و دانشمندان اگر مقاله ننویسند، چه کنند ولی مقاله وقتی مقاله است که مضامین آن با جان ها پيوسته باشد و در جامعه و در روابط انساني آثار آن را بتوان دید. اگر بخواهيم علم را توسعه دهيم، چاپ کردن مقاله در مجلات خارجی کافی نیست. آنهائي كه با حسن نيت تعداد مقالات را ملاک پیشرفت علم می دانند، بايد متوجه باشند كه اگر تعداد مقالات تنها ملاک و میزان دانشمندی باشد، این خطر وجود دارد که کسانی به مقاله سازی بپردازند و روح تحقیق فراموش شود.

*فرمايشات حضرتعالي در مورد “مديريت علم” با آنچه قبلتر در مورد “زايش علم از جان هاي مشتاق” بيان شد، به نظر قدري متعارض مي‌آيد. اگر ممكن است در مورد اين ابهام توضيح بفرمائيد.

پرسش بجایی است زیرا سوء تفاهمی که پیش بینی کردید، قبلاً هم برای کسانی پیش آمده است ولی رفع این تعارض ظاهری دشوار نیست. پدید آمدن و بنیاد شدن علم و پژوهش موقوف به شرایط تاریخی و روحی و اخلاقی است اما در هر صورت استعدادها را باید پرورش داد و مراقب بود که از آنها در جای خود استفاده شود. در مقام تمثیل می توان گفت که هر درخت و گیاهی در هر زمینی نمی-روید اما اگر بروید، باید از آن مواظبت کرد. باید چيزي براي مديريت كردن وجود داشته باشد که بتوان اعمال مديريت كرد و جايي كه چيزي براي مديريت وجود ندارد، اعمال مديريت هم نمی توان كرد.

می بینیم که در حقیقت تعارضی در کار نیست. مدیریت یک ضرورت است چنانکه اگر پژوهش را مديريت نكنيم، نسبت آن با توسعه قطع می شود. مدیریت علم، برنامه ریزی آموزش و پژوهش و تعیین اولویت های پژوهش است.

البته ممکن است توجه شود كه در غرب، علم اساساً مديريت نشده است یعنی علم تا اواخر قرن 19 بنحو ارگانیک و طبیعی رشد كرده و تا آن زمان از مديريت علم خبري نبوده است. مديريت علم و برنامه‌ريزي علم در قرن بيستم پدید آمده است اما در جهان رو به توسعه که علم و پژوهش از خارج آمده است، آن را باید با نظم برنامه‌ريزي بنیاد کرد به عبارت دیگر، ما که می بایست علم را از خارج بگيريم و بياموزيم و در زمين فكر و درك خود بنحوي بنشانيم كه پژمرده نشود و رشد كند و ميوه هم بدهد، ناگزیر می بایست شرايط را بشناسیم و مسائل خود را دریابیم و متناسب با برنامه کلّی توسعه، برنامه توسعه علم هم داشته باشيم. ما غرب را با قدرت تکنیکی و نظامی و سیاسی آن شناختیم و گمان كرديم که چون صنعت به مهندس نياز دارد، پس مي‌توان با تربيت مهندس به صنعت رسيد. البته مهندس در جامعه جدید، مقام بزرگی دارد و تکنولوژی بدون مهندسی معنی ندارد یعنی اگر صنعت باشد، وجود مهندس ضروری است ولی هیچ کشوری بصرف داشتن مهندس، صنعتی نمی شود بلکه صنعتی شدن، موکول به فراهم شدن شرایط است چنانکه اگر فهم توسعه و اراده برای توسعه وجود نداشته باشد، مهندسان هرچند دانا و توانا و کارساز باشند، دانایی و توانائی-شان هدر می شود. اگر برنامه خوب داشته باشیم، مشکل کمبود دانشمند به آسانی حل می شود پس باید به فکر برنامه جامع علم و پژوهش بود تا استعدادها هدر نشود.

*اخيراً برخي مراكز و سازمانها براي سازماندهي و مديريت روند نوآوري‌ها و نظريه پردازيها در كشور شكل گرفته‌اند كه خود شما هم در برخي از آنها مانند مركز حمايت از كرسي‌هاي نظريه پردازي عضو هستيد. ارزيابي شما از عملكرد اين مراكز چگونه است؟

وجود مراکز پشتیبانی براي رشد علوم انساني لازم است یعنی مؤسساتی باید باشند كه زمینه فراهم سازند تا نظرها بيان شود، نقدها گفته شود و از ابتكارها قدرداني شود. اينها اقدامات اداري است. اينگونه اقدامات واجب و ضروري است و از وظايف مؤسسات پژوهشي و آموزشي است، اما بايد در ارزيابي‌ها توجه داشته باشيم كه سیاست گذاری علم کار دشواری است و فكر نكنيم با تشكيل يك سازمان مي‌توانيم در علم تحوّل اساسی به وجود آوريم. البته وجود يك سازمان خوب، واجب است و شاید نبود آن مايه خسران  شود اما وقتي به وجود آمد، بايد به اندازه استعداد و قابليتش از آن توقع داشت.

*گاهي اوقات مكاتب علمي در دانشكده‌ها و مؤسسات علمي به ايدئولوژي تبديل مي‌شوند كه خود ، مانعي در راه پيشرفت علم است. نظر شما در اين رابطه چيست؟

تلقی ایدئولوژیک از علم و فلسفه يكي از ابتلائات مراكز دانشگاهي در همه جهان کنونی و مخصوصاً جهان رو به توسعه است. این بلیه، دشمن علم است و حال آنکه برای پیشبرد علم باید علم را دوست داشت. دوست داشتن علم نشانه هايی دارد. یکی از آنها داشتن سعه صدر است. دوستدار علم می تواند همه مطالب را بشنود و از همه سخن ها چيزي بياموزد. اينكه نظرها خيلي زود و ناگهان به يك ايدئولوژي مبدّل می شود و بصورت شعار در می آید، فرع وسيله انگاشتن علم است. ما از زمان نادرشاه (كه آشنائیمان با علم جديد آغاز شد)، مي‌خواستيم علم را وسيله كنيم و با آن توپ و تفنگ بسازيم. اينكه علم و نظر خصوصاً علوم انساني به ايدئولوژي تبديل مي‌شود و صورت قواعد تحکّمی پیدا می-کند، علم و تفکر را تباه می کند. با این پیش آمد لفاظی و احکام قالبی جای فهم و درک و پرسش و نقد را می گیرد. توجه کنید که اکنون ما بحث و نظر و نقد کمتر داريم و کارمان بیشتر موافقت و مخالفت و ردّ و اثبات است. در فلسفه و علوم انسانی ما نیاز بسیار به مطالعه و تأمل داریم و باید بسیاری از داعیه ها را رها کنیم. اینکه کمتر پرسش می کنیم و بیشتر پاسخیم، وضع خوبی نیست. خورجين‌هاي ما پر از پاسخ هاي آماده است و هر جا كه مي‌خواهيم، آن پاسخ ها را مصرف مي‌كنيم. بيائيم قدري اين خورجين‌ها را خالي كنيم و سبكبار شويم و فروتنی بیاموزیم و فقر و طلب و پرسش را در وجود خود بیازمائیم. اگر چنین کردیم، درهای علم و معرفت به رویمان باز می شود. در جهان کنونی از ایدئولوژی ها نمی توان بکلّی صرفنظر کرد اما فرورفتن در غرقاب ایدئولوژی ها، علم و نظر و تفکر را به خطر می اندازد. اعتقادات جای خود دارند اما همه چیز و مشهورات و رسوم عادی جهان، نباید به اعتقاد تبدیل شوند. شأن علم و تفکر و اعتقادات را باید رعایت کرد.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%