ردکردن این

گفتگوی منتشر شده در کتاب زیبایی و فلسفه هنر در گفتگو: افلاطون. 1388

پاسخ به صد پرسش درباره افلاطون

1: چه نسبتی میان هنر و نظام هستی شناسی افلاطون برقرار است؟

افلاطون شعر و هنر را الهام خدائی می دانست ولی در مدینه او جایی برای شاعران (یا شاعرانی که با نظام مدینه هم آوائی ندارند) وجود نداشت. افلاطون در آغاز تاریخ فلسفه هوای حکومت، فلسفه و فیلسوفان داشت. در نظامی که افلاطون طراحی کرد، همه چیز می بایست در ذیل فلسفه قرار گیرد. افلاطون منکر و مخالف هنر نبود بلکه هنر را در مرتبه بعد از فلسفه قرار می داد مدینه افلاطون نظامی نظیر نظام عالم دارد و در این مدینه شاعر باید در  مدینه باشد پس نسبت هنر و شعر با نظام هستی در نظر افلاطون معلوم است.

2: چه نسبتی میان هنر و نظام معرفت شناسی افلاطون برقرار است؟

در افلاطون فلسفه به دو فصل یا به دو بخش وجودشناسی و معرفت شناسی تقسیم نمی شود، زیرا علم مطابق با وجود است. معرفت شناسی وقتی به وجود می آید که شناسائی به معنی مطابقت منتفی می شود. نمی دانم چرا این نکته ساده حتی برای بعضی از استادان فلسفه هم دشوار شده است.

3: افلاطون در رساله هیپیاس زیبایی را منوط به چیزی می داند که مفید است. براین اساس و با توجه به کل نظام فلسفی افلاطون، آیا در نهایت به صراحت می توان گفت، زیبایی چیست یا فقط می توان پرسید در چه شرایطی شیء زیباست و یا حتی زیبایی چه چیز نیست؟

اگر می توانستیم زیبایی را تعریف کنیم، زیبایی عین علم می شد ولی در جایی که زیبایی عین علم است، درک عادی راهی ندارد.

4: افلاطون بر ایدة زیبا به ارائه معیارهایی مانند تقارن، نظم و هماهنگی مبادرت می ورزد. بر این اساس،  به نظر می رسد که در مورد ایده زیبا بر خلاف مسیری که برای شناخت سایر ایده ها یعنی حرکت به سوی بساطت هر چه بیشتر طی می کنیم، در اینجا باید زیبایی را در کثرت جستجو کیم. بنابراین، باید پرسید که از آنجا که این معیارها در کثرت بیشتر یافت می شوند آیا دیالکتیک نزول برای شناخت اهمیت بیشتری نسبت به دیالکتیک صعود پیدا می کند؟

افلاطون جمال را در قوس صعود دیالکتیک می یابد هر چند که آغاز راه او پایان قوس نزول است.

5: در مکالمه میان سقراط و هیپیاس و در رساله هیپیاس بزرگ افلاطون، دختر زیبا و طلا از اموری هستند که به عنوان آنچه جامعه آنها را زیبا می شمرد معرفی و توصیف می شوند. اما با توجه به روند همیشگی دیالوگ های سقراطی، آیا هدف افلاطون نفی این تعاریف و مصادیق است برای آنکه نوع دیگری را معرفی کند یا اینکه این مصادیق همواره نزد افلاطون زیبا هستند. از طرفی آیا نباید ایده زیبا به گونه ای طرح شود که این مصادیق را نیز در بربگیرد

اینها همچنان زیبا هستند زیرا از مثال زیبا بهره دارند. زیبایی محسوس سایة زیبایی معقول است.

6: افلاطون در رساله مهمانی به این نکته اشاره می کند که شاعر واقعاً به آفرینش می پردازد و همان گونه که دمیورگ در پدید آوردن عالم به زیبایی نظر داشته است، شاعر نیز مقلد زیبایی است. در اینجا آفرینش شاعر چگونه آفرینشی است که با دمیورگ مقایسه شده است؟

شاعر تماشاگر جهان زیبایی است و شعر گزارش تماشاگری اوست. ارسطو که می گفت شعر محاکمات است تفسیری از سخن استاد خود را باز می گفت.

7: آیا افلاطون میان زیبای طبیعی و زیبای مصنوعی تفاوت قائل است؟

تفاوت قائل می شود اما شعر را مصنوع و مصنوعی به معنی متداول نمی داند. یونانیان تفاوت میان ابداع و صنعتگری را می دانستند.

8: چه وجوه اشتراک و افتراقی بین مصداق های زیبایی و امر زیبا در افلاطون وجود دارد؟

امر زیبا مثال زیباییها و چیز های زیباست.

9:  بر اساس اینکه از منظر بسیاری از اندیشمندان عهد باستان و برخی فیلسوفان پیش سقراطی الگوی تبیین امر زیبا، پیکر جذاب انسان است و در عنصر «لذت و شهوت جنسی» نقش محوری داشته اند، آیا افلاطون نیز از این الگو پیروی می کند یا کاملاً آن را به کناری می نهد؟

در فلسفه کوشش شده است که اصل لذت تعدیل شود حتی اپیکورمان که لذت را اصل می دانستند آن را به لذت جسمی و روحی تقسیم می کردند اگر در عصر حاضر می بینید که اصل لذت دوباره عنوان شده است قضیه به تمامیت یافتن فلسفه باز می گردد، مسلماً افلاطون نمی توانسته است از الگویی که شما گفتید پیروی کند. تصدیق زیبایی تن غیر از تلقی تن زیبا بعنوان مثال زیبایی است.

10: شاخص های اساسی امر زیبا یعنی تقارن اجزاء، اندازه و رنگ، تا چه اندازه برای افلاطون اهمیت داشت؟ به عبارت دیگر آیا افلاطون صرفاً به معنا و مفهوم و محتوای اثر هنری توجه می کرد؟

در نظر فیلسوف و حتی در نظر افلاطون که به مثال و صورتهای مثالی مفارق قائل بود، هرگز از نسبت میان صورت و ماده غفلت نشد. تقارن و اندازه و رنگ هم که نمی توانند از ماده و مضمون جدا باشند امور بی اهمیتی نیستند مع ذلک همه اینها را با صورت اشتباه نباید کرد. صورت غیر از عرض است.

11: افلاطون بر این نظر است که زیبایی اشیاء را نمی توان بدون ایدة زیبا که وجودش مستقل از اشیاء است درک کرد:

الف) تا چه اندازه می توان به شناخت ایدة زیبا نایل شد؟

ب) شناخت امور زیبا چه نسبتی با شناخت ایدة زیبا دارد؟

ج) زیبایی اشیاء چگونه در ارتباط با ایدة زیبا توسط افراد درک می  شود؟

همة آدمیان زیبایی را با استعداد درک زیبایی، درک می کنند و این استعداد قاعدتاً باید مسبوق به وجود امر زیبا و آشنایی با آن باشد. ما با این امر زیبا نسبتی داریم اما فا همه ما گنجایش فهم مثال زیبایی را ندارد به این جهت:

الف) ما به شناخت مفهومی از ایدة زیبا نمی رسیم.

ب) وجود ایده و مثال زیبا شرط مقدم درک زیباییهاست.

ج) هر ادراکی با یادآوری صورت می گیرد. امور زیبا هم مستثنی نیستند.

12: با توجه به اینکه افلاطون بر ایدة زیبا معیارهایی مانند تقارن و هارمونی را ارائه می دهد، آیا می توان گفت در میان ایده ها تنها ایدة زیبا، تا حدودی قابل درک حسی است؟

مثال هیچ چیز و هیچ مثالی قابل درک حسی نیست. ما زیباییهای محسوس را در نسبتی که با مثال زیبا دارند درک می کنیم.

13: چه نسبتی میان ایدة زیبا با سایر ایده ها وجود دارد؟

برقرار شدن نسبت میان مثال های عرضی به واسطه  مثال بالاتر است. استنباط من این است که مثال زیبا و مثال حقیقت و مثال خیر تفاوتشان اعتباری است.

14: رابطة زیبایی و خیر در افلاطون چیست؟

ظاهراً در آثار افلاطون مثال خیر، مثال مثالهاست.

15: از آنجا که زیبا و خوب در اندیشة افلاطونی یه هم گره خورده اند و زیبایی که اخلاقی نباشد مردود شمرده می شود. چه تلقی را باید از خوب یا اخلاقی نزد افلاطون داشته باشیم؟

خوب و زیبا حقیقی اند. فلسفه افلاطون آغاز ظهور عقل به عنوان حقیقت و ملاک حقایق و خوبیها و زیبایهاست.

16: زیبایی اخلاقی چه ویژگی هایی دارد که سقراط آن را با عدالت یکی می شمارد و عدالت را همان زیبایی اخلاقی معرفی می کند؟

افلاطون بنیانگذار تفکری است که در آن زیبایی و خیر و حقیقت یکی می شوند و به عبارت دیگر در فلسفه افلاطون خیر و زیبایی را می توان به حقیقت تحویل کرد و به عبارت دیگر اینجا حقیقت زیبا و خیر است. زیبایی و خیر هم حقیقتند. توجه کنیم که عدالت چه در وجود خود و چه در مدینه عین تناسب و هماهنگی و وحدت است و اینها همه زیباست.

17: زیبا شدن نزد افلاطون یعنی اینکه «مشاهده گر هنر از حیث اخلاقی خود را بهتر سازد» الف) این امر چگونه صورت می گیرد؟ ب) آیا این زیباسازی دقیقاً با تهذیب نفس و ارتقای اخلاقی و معنوی یکی است؟ ج) آیا هنرمند و خالق اثر هنری هم باید خود را زیبا سازد؟

اینکه افلاطون هنر را در خدمت اخلاق یا در خدمت مدینه می داند به آسانی و به درستی فهمیده نمی شود. مقصود فیلسوف این نیست که هنر به امر به معروف و نهی از منکر مبدل شود و هنرمند نصیحت گر مردمان باشد توجه کنیم که در مدینه افلاطون نظم خردمندانه حاکم است و اهالی مدینه باید با این نظم هماهنگ باشند و وجود خودشان نیز نظمی نظیر مدینه داشته باشند. هنر مخصوصاً در پدید آوردن و بازگرداندن این نظم دخیل و شریک است. افلاطون در پروتاگوراس روشن کرده است که فضیلت را با روشهای معمولی آموزش و پرورش نمی توان آموخت و انتقال داد. پس از هنرمند هم توقع ندارد که معلم رسمی اخلاق باشد افلاطون و ارسطو هنر را مایه تهذیب وجود آدمی و در نتیجه مؤثر در بهبود اخلاق او می دانستند. ولی تاثیر هنر را با تاثیر ؟آمزش های رسمی اشتباه نمی کردند. هنرمند با هنر خود، دیگران و خود را به زیبایی و خیر و حقیقت نزدیک می سازد.

18: با توجه به این نظر افلاطونی که «عاشق فلسفه در اوج صعود به رویت چیزی نایل می شود که ذات آن به نحو حیرت انگیزی زیباست و دلیل تحمل تمام سختیهای عاشق است . . .» این سوال مطرح می شود که آیا زیبایی متعلق عشق است یا مفهومی همعرض آن؟

مفهوم زیبایی و هیچ مفهوم دیگری متعلق عشق نیستند اصلاً عشق از مفهوم می گذرد. عشق اقیانوس ناپیدا کرانه است و در پایان به زیبایی مطلق تعلق پیدا می کند ولی درست تر این است که بگوییم در عشق تعلقی وجود ندارد زیرا عشق و عاشق و معشوق هر سه یکی است هر چند که در حقیقت معشوق اصل است. شاید بتوان نظر افلاطون را به قول مولانا نزدیک دانست که فرموده  است:

جمله معشوقست و عاشق پرده ای                                   زنده معشوقست و عاشق مرده ای

19: با توجه به اینکه بعدها به ویژه در جوامع دینی بر انتزاعی بودن عشق افلاطونی تأکید می شود، این تأکید تا چه اندازه در اندیشه های افلاطون وجود دارد؟

مراد از انتزاعی بودن در پرسش روشن نیست اگر منظور این است که عشق افلاطون آسمانی است این تصدیق اختصاص به حوزه های دینی ندارد. ولی آسمانی بودن عشق ( یا به قول شما انتزاعی بودن عشق) به معنی نفی حب و دوستی در زندگی آدمیان نیست. عشق در سراسر وجود جاری و ساری است .

20: رابطة زیبایی و عشق در افلاطون چیست؟

آتش عشق با جلوه زیبایی زبانه می کشد.

21: شخصیت های آثار افلاطون تا چه اندازه وجود واقعی داشته اند و تا چه اندازه وجود مجازی؟ برای مثال در رساله مهمانی، مهمانی در منزل «آگاتون» برگزار شده بود. آگاتون، شاعر یونانی معاصر سقراط که به زیبایی نیز شهره بوده است از طرفی خود کلمه آگاتون در زبان یونانی به معنی زیباست.

بیشتر اشخاص دیالوگهای افلاطون اشخاص واقعی هستند اما شاید نتوان گفت که هر چه افلاطون از زبان آنها گفته است قول خودشان باشد. افعالی هم که افلاطون به آنها نسبت داده است شاید از آنها سر نزده باشد. تئدتتوس و کالیکس و پروتاگوراس و گرگیاس و هیپاس و الکیبیاوس و لاحس و اوکوفرون همه اشخاص واقعی اند. ولی افلاطون تاریخ ننوشته است و به نظر نمی رسد که آثار او مأخذ برای مورخانی باشد که می خواهند اقوال و اعمال اینان را گزارش کنند.

22: عشقی که در رساله مهمانی محور بحث سقراط و دوستانش است چگونه عشقی است؟ عشقی صرفاً روحانی یا عشقی روحانی که کاملاً با جنبه های جسمانی پیوند خورده است؟

این عشق از عشق زمینی و عشق تن که  همه مردمان می توانند آن را درک و آزمایش کنند شروع می شود و این عشق پله ای می شود که افلاطون ما را از طریق آن با خود بالاببرد و مراتب دیگر عشق را بما نشان دهد. نکته ای که باید به آن توجه شود، این است که میان جسممان و روحمان دیوار بلندی قائل نشویم. افلاطون جسم را سایه روح و حرارت جسم را انعکاسی از جنبش روان می دانست.

23: عشقی که در روز مهمانی منزل آگاتون، سقراط از آن سخن می گوید با عشقی که دیگران مثل آریستودمس خطابة خود را با آن آغاز می کنند، چه تفاوتی با هم دارد؟

نمی توان گفت که افلاطون به این قبیل اقوال هیچ وقعی نمی گذارد و اعتقادی ندارد اینها هر کدام وجه و شأنی از عشق را می بینند و وصف می کنند.

24: سقراط از زبان دیوتیما در رساله مهمانی می گوید: «هدف عشق خود زیبایی نیست، بلکه تولید مثل و تولید در زیبایی است.» این جمله به چه معنی است؟

یعنی عشق زاینده است. به نظر افلاطون در مرحله وصال عاشق و معشوق در یکدیگر متحمل نمی شوند و معشوق به تملّک عاشق در نمی آید بلکه با آن زیبائی های تازه پدید می آید.

25: معنای این جمله در رساله مهمانی چیست؟

«هیچ کاری به خودی خود زشت یا زیبا نیست، بلکه هر کار که به وجهی زیبا کرده شود، زیباست و در غیر آن صورت زشت . . .»

کارهای زیبا در نسبت با کارهای دیگر و جهانی که در آن انجام می شود زیباست. چنانکه کاری در جایی ممکن است زشت باشد و در جای دیگر زیبا و بعبارت دیگر هر چیز به جای خودیش نیکوست و توجه داشته باشید که در زبان ما نیکو هم خوب است و هم زیبا (اگر مناسبتی پیش آمد در این باب چند سطری خواهم نوشت).

26: آیا مفهوم تسلیم شدن معشوق به عاشق در رساله مهمانی، فقط افزایش خرد معشوق است یا امور دیگری نیز مدنظر افلاطون است؟ از سوی دیگر، در چه صورتی این تسلیم شدن ننگ و زشت و بد شمرده می-شود؟

باید دید که عشق چیست و مراد کدام عشق است.

عشقهایی کز پی رنگی بود                                  عشق نبود عاقبت ننگی بود.

27: وجه اینکه در نهایت افلاطون شاعر را به عنوان نماینده هنرمندان مدینه لازم می داند، چیست؟

شاید افلاطون احساس کرده است که جهان بدون شعر و شاعر چه جهان بدی است.

28: در زمان افلاطون ادیبان و شاعران تا چه اندازه از همر و هزیود متأثر بودند؟

در زمان افلاطون شعر و تئاتر جزء لازم زندگی مردمان بود. مردم آتن با شعر تفنّن نمی کردند بلکه با آن زندگی می کردند.

29: اصلی ترین انتقاد افلاطون به همر چیست؟

در نظر افلاطون شاعر باید در خدمت مدینه و بهبود اخلاق مردمان باشد. هومر و هزیود آشنایان و پاسداران مینولوژی یونانی اند. افلاطون مینولوژی یونانی را با تفکر فلسفی تفسیر می کند پیداست که اگر چیزی در این تفسیر نگنجد، مقبول افلاطون نمی تواند باشد.

30: در رساله فایدرس سقراط به ستایش دیوانگی و نوعی شور مستی می  پردازد که بدون آن شعر حقیقی وجود ندارد. چه تفاوتی بین شعر حقیقی و شعر غیر حقیقی وجود دارد؟

وقتی افلاطون می گوید شعر باید در خدمت مدینه و اخلاق باشد، مرادش این نیست که شاعران پندهای اخلاقی و شعارهای سیاسی را تکرار کنند. شاعر زبان شعر را در احوال شاعرانه می آموزد.

تو مپندار که من شعر به خود می گویم                                     تا که بیدارم و هوشیار یکی دم نزنم

البته این بیخودی و دیوانگی، بیخودی و دیوانگی خاص است و تا این حال پیش نیاید شعر پدید نمی آید. پس نظر افلاطون درباره شعر را به مصلحت اندیشی و محافظه کاری سیاسی باز نگردانیم. شعر با ملاحظه کاری و مصلحت بینی کاری ندارد.

31: می توان چنین گفت که به نظر افلاطون، شعر تقلیدی بر بخش نازل نفس تأثیر می گذارد و بدین ترتیب قواعد عقل ساقط می شود؟

شعر تقلیدی اگر اثر بگذارد، اثرش کم و بیش همان است که گفتید.

32: آیا می توان با این نظر در مورد افلاطون وافق بود که «علت تبعید  شاعران از مدینه این است که تقلید دو درجه از حقیقت دور است و شعر تقلیدی بر بخش نازل نفس تأثیر می گذارد و به این ترتیب قواعد عقل ساقط می شود. در نهایت اینکه شاعری جز اینکه به فرد و جامعه زیانهای روانی و اخلاقی وارد می کند، سود دیگری ندارد؟

وجه تبعید شاعران همان است که خود گفتید. منتهی اگر کسی نتیجه گرفته است که افلاطون هومر و هزیود را شاعران مقلد می دانسته است و به همین جهت آن ها را از مدینه تبعید کرده است، باید در باب شعر تقلیدی و شعر حقیقی بیشتر تأمل کند.

33: چه تفاوت بنیادینی میان فیلسوف و شاعر نزد افلاطون وجود دارد؟

از نظر افلاطون فیلسوف رئیس مدینه و فلسفه در رأس علوم است. شعر با نظام عقلی افلاطون منافات ندارد اما شاعر با سیر عقلی دیالکتیک به آن نمی رسد بلکه شعر به او الهام می شود.

34 : با توجه به اینکه شاعری، به ویژه از وجه شعر تقلیدی همواره نزد افلاطون نکوهیده است، چرا سقراط در رساله فایدون شاعر شعر تقلیدی می شود؟

برای اینکه مثالی از شعر تقلیدی بدست داده باشد.

35: سقراط می گوید، شاعر باید افسانه و داستان بیافریند. جمله سقراط، این سوال را پیش می کشد که در زمان افلاطون «افسانه» چگونه ساخته می شده است؟

این گفته مشعر بر این است که شعر غیر از فلسفه است و از طریق دیالکتیک پدید نمی آید. پدید آمدن آن هم دفعی و ناگهانی است. شعر یافت است گرچه فلسفه هم با یافت آغاز می شود.

36 : آیا انتقاد افلاطون از شعر تقلیدی صرفاً متوجه تأثیر آن بر نفس و تأکید بر اهمیت مسئله تعلیم و تربیت است یا نکات دیگری را هم مثل اینکه گوهر واقعی شعر چیزی جز تقلید است، در نظر دارد؟

وقتی افلاطون شعر بد را نفی می کند، اولاً بدان جهت است که بد است. این بد، اثر بد هم خواهد داشت. ثانیاً افلاطون بی آنکه این نتیجه را از نظر دور بدارد به نظم کلی مدینه و وجود آدمی و عالم نظر دارد. از همه اینها گذشته به نظر من تقلید معادل خوبی برای ممسیس نیست.

37: چرا حکمی ترین رسالة افلاطون یعنی پارمنیدس به زبان شاعران مانند است در حالی که افلاطون به صراحت عده ای از شعرا را از مدینه تبعید می کند؟

زبان پارمنیدس، زبان شعر است. شاید فیلسوفی که در وجود تفکر می کند زبانش به زبان شعر نزدیک شود.

38: با توجه به نظریه الهام در افلاطون، در نهایت آیا کار شاعر پوئسیس (ایجاد و تولید) است یا پراکسیس (انجام دادن یا اجرا کردن)؟

امور جهان همه در یک نظم و انتظام جریان دارد. پراکیس و پوئسیس از هم جدا نیستند اما با هم اشتباه نمی-شوند.

39: نقش موساها، در فلسفه افلاطون به ویژه در ارتباط با شاعران چیست؟

موز ها خدایان الهامند و زیبائی ها را در زبان به شاعران می آموزند.

40: اگر موسوها، فرشتگان یا خدایان الهام اند پس چرا شاعران که از موسوها الهام می گیرند می توانند باعث گمراهی و جهالت جوانان شوند؟

افلاطون در بزم مهمانی شاعران را گمراه کنندگان مردم نمی داند. به نظر او وقتی زیبایی به زیبایی محسوس و شعر به محاکمات محسوسات و مصنوعات مبدل شود شاید گمراه کننده  شود اما شعری که

الهام خدایان است گزارش خوبیهاست و در پرورش اخلاقی مردمان اثر خوب دارد.

41: الهام نزد افلاطون دارای چه جنبه های مثبت و منفی است؟

هرجا که افلاطون شعر را الهام خوانده است، به آن نظر مثبت دارد. توجه کنید که افلاطون فلسفه را بالاتر از شعر می دانسته است و در سراسر آثارش و مخصوصاً در «سوفسطائی» و «نوامیس» تصریح کرده است که هنر واقعی به محاکات دروغین و فریبنده ظواهر نمی پردازد بلکه ناظر به تناسب ها و اندازه ه هاست (مخصوصاً رجوع شود به نوامیس d. e 668) یعنی نظر او اینست که هنر با حقیقت پیوستگی دارد.

42: آیا به نظر افلاطون امکان دارد که فن از پیوند الواهی اش انفصال می یابد؟

هیچ چیز در عالم محسوس به استقلال وجود ندارد.

43: در نهایت آیا افلاطون به طور انحصاری در مورد شعر قائل به خاستگاه الهی است؟

در عالم یونانی و بطورکلی در عالم قبل از مدرنیته هیچکس هرگز بشر را دائرمدار امور و منشاء و مبداء علم و شعر ندانسته  است. افلاطون هم مستثنی نیست.

44: آیا موسوها در مورد هنرهای دیگر هم به هنرمندان الهام می کنند؟

افلاطون در منون از فیدیاس، پیکرتراش بزرگ نیز ستایش می کند و او را سازنده اثر زیبا می داند.

45: با توجه به اینکه موسوها دختران خاطره اند. آیا نسبتی میان الهام با نظریه تذکار وجود دارد؟ اگر چنین باشد آیا مقام هنر نزد افلاطون تفاوت می کند و با کاتارسیس مربوط می شود؟

من این ارتباط را نفی نمی کنم و موجه می دانم.

46: بر اساس جمله ای از سقراط که می گوید شاعر باید افسانه و داستان بیافریند آیا شاعری نزد افلاطون چیزی بیش از الهام بوده است؟

شعر حقیقی نوعی الهام حقیقت است و البته افسانه و داستان ممکن است گاهی حقیقت شعر را بپوشاند.

47: در رساله مهمانی آمده است که نظر ارس بر هر کس بیفتد او شاعر می شود، هرچند تا آن روز با این دانش بیگانه بوده باشد. الف) آیا این جملات نیز به مفهوم الهام نزد افلاطون اشاره دارد ب) این نظر افکندن به چه صورت و با چه شرایطی است؟

شعری که از اروس برآمده باشد، در نظر افلاطون شعر حقیقی نیست. شعر حقیقی با آگاپه مناسبت دارد اما اینکه اروس چگونه بر آدمیان نظر می اندازد، به درستی معلوم و بیان شدنی نیست. آنچه می توان گفت اینست که هرکس منظور نظر اروس باشد، از وضع عادی خارج می شود و احوالی شبیه جنون پیدا می کند.

48: چه رابطه ای میان میمسیس و زیبایی نزد افلاطون وجود دارد؟

محاکات ممکن است محاکات اشیاء محسوس یا مصنوعی باشد اما محاکات زیبایی حقیقی هم برای شاعری که با عالم حقایق آشناست، در نظر افلاطون ممکن است.

49: با توجه به نظریه الهام آیا در فلسفة افلاطون، میمسیس گونه ای از پراکسیس (انجام دادن یا اجرا کردن) است؟

نه، میمسیس قسمی پراکسیس نیست یعنی در ذیل پراکسیس قرار نمی گیرد مع هذا در نسبت آن با تخنه می توان تحقیق و تأمّل کرد.

50: از آنجا که افلاطون بدعت و نوگرایی را مایة فساد می دانسته است خلاقیت و ابداع چه جایگاهی در آثار هنری داشته است؟

هنر ابداع است اما آدمی سازنده چیزی که نبوده است، نیست. آدمی اگر بخواهد چیزی پدید آورد که نبوده است، گمراه و گمراه کننده می شود.

51: افلاطون می گوید دو نوع بیان شعری وجود دارد 1) آنجا که شاعر با صدای خود سخن می گوید 2) «محاکات» که در آن شاعر خود را پنهان می کند و زبان خود را تا آنجا که ممکن است شبیه زبان شخصی به کار می برد که می خواهد درباره او سخن بگوید.

الف) آیا هر دو بیان محاکات است؟ ب) شاعر آنجا که به  صدای خود سخن می گوید از که و چه تقلید می کند؟

گاهی شعر صدای خود شاعر است و گاهی صدائی است که از جای دیگر می شنود. یکی محاکات بشری است و دیگر محاکات الهی (امیدوارم این تعابیر موجب سوء تفاهم نشود)

52: آیا نزد افلاطون هنرها حامل دانش و معرفت اند یا صرفاً از نوعی شوریدگی و مستی حاصل می-شوند که نسبت حقیقتی با دانش ندارند؟

هنر و شعر می تواند از نوعی شوریدگی و مستی حاصل شود که با دانش نسبت دارد.

53: در اندیشه افلاطون چه رابطه ای میان زیبایی و سودمندی برقرار است؟

افلاطون هنر و زیبایی را برای مدینه می خواهد اما زیبایی و هنر را صرف وسیله ای برای مقاصد اشخاص و حتی رؤسای مدینه نمی داند. بعبارت دیگر سودمندی در ذات و حقیقت هنر و زیبایی مأخوذ نیست منتهی سود و سودمندی بر آنها مترتب می شود. همینجاست که قلمرو سیاست در فلسفه و تفکر افلاطون گشوده می شود. سیاست حاصل مصلحت اندیشی نیست بلکه مقتضای وجود آدمی است.

54: چه رابطه ای میان سودمندی و کارایی در اندیشة افلاطون برقرار است؟

کاربرد و کارآئی به اشیاء و امور هر روزی تعلق دارد. سودمندی را با کارآئی یکی نباید دانست. سودمندی اعم از کارآئی است.

55: سقراط می گوید ابدان، اجزاء، اشیاء …. بالذات خوب و بد نیستند بلکه زیبا و خوب بودن تنها تابع کارکرد واحدی است که هر یک از آنها به عهده دارند با اینکه سقراط با طرح چنین معیاری در صدد پیشگیری از خطر نسبی گرایی سوفسطاییان بود که به اضمحلال امر زیبا منجر منجر می شد با این حال به نظر می رسد که تحویل زیبا بودن یک شیء به قابل استفاده بودنش ما را به تعارض سوفیستی جدیدی می-کشاند (مثال: زنبیل کودکشی که غایت خود را برآورده می کند زیباست و سپری زرین که غایت خود را برآورده نمی کند زشت است) پس سقراط چگونه به حل این مسئله و دفاع از نظریه کارکرد خوب = امر زیبا می پردازد؟

مقصود سقراط اینست که چیزها اگر در جای خود قرار نگیرند، زیبا و خوب نیستند و این معنی با نسبی بودن نباید اشتباه شود. خوب و زیبا با عدل مناسبت دارند و هر چیزی که از حدّ و جایگاه خود خارج شود، هرچه باشد دیگر زیبا و خوب نیست و البته فایده و سودی هم از آن عاید نمی شود.

56: افلاطون سوفیست ها را به دلیل اینکه کار خود را همچون حرفه تلقی کرده و برای آن مطالبه دستمزد می کنند مورد سرزنش و ملامت قرار می دهد. آیا او چنین سرزنشی را در مورد صاحبان فنون و هنرمندان به ویژه شاعران روا می داند؟ به عبارت دیگر در اندیشه افلاطون چه نسبتی بین هنر و اقتصاد برقرار است؟

علم در نظر سقراط و افلاطون قیمت ندارد و خرید و فروش نمی شود. ایندو فیلسوف، سوفسطائیان را ملامت می کردند که چرا درس می دهند و مزد می گیرند. شعر هم مثل علم و فلسفه کالائی نیست که خرید و فروش شود. من گمان نمی کنم مسئله هنر و اقتصاد در آراء و آثار افلاطون جایی داشته باشد. اگر مقصود از اقتصاد معاش و تدبیر منزل است، نسبت خاصی میان هنر و معیشت در آثار افلاطون جز آنچه اشاره شد، نمی یابیم.

57: آیا انتخاب واژه هنر به عنوان معادلی برای «تخنه» انتخاب دقیقی است؟

تخنه را مترجمان قدیم و جدید بیشتر فنّ و صنعت و فضائل عملی ترجمه کرده اند.

58: تخنه در نظر افلاطون به معنای فن و مهارت است و در محاوره گرگیاس آمده است که : فن در پی خیر و مبتنی بر شناخت خیر است. همچنین آمده است «بلاغت، تراژدی، اجراهای موسیقی توسط گروه کر یا آلات موسیقی هیچکدام تخنه نیست زیار هدف آن متحول ساختن مخاطبانشان نیست بلکه محظوظ ساختن آنهاست» بنابراین می خواهیم بپرسیم الف) غایت در تخنه چیست؟ ب) آیا تخنه مخاطب خود را دگرگون می کند؟ اگر دگرگونی پدید می آورد به چه معنا و چگونه است؟

در ترجمه جمله ای که از گرگیاس نقل کرده اید، شاید اشتباهی روی داده باشد. نوشته اید «فنّ در پی خیر و مبتنی بر شناخت خیر است». ظاهراً باید گفته و نوشته می شد «فنّ در پی مصالح و فوائد و مبتنی بر علم به فوائد و مصالح است» و پیداست که در این صورت آن را با تراژدی و موسیقی اشتباه نمی توان کرد. تخنه در زبان فیلسوفان ما و از جمله فارابی به فضائل عملی تعبیر شده است:

الف- غایت تخنه اعطای صورت خاص به اشیاء است.

ب- تخنه مخاطب ندارد بلکه ماده دارد و ماده است که دگرگون می شود.

59: نزد افلاطون لذتی که فرد از هنر می برد لذتی مجاز است یا زیان آور؟ از طرفی این لذت تا چه اندازه مجاز است؟

هنر در نزد دانایان، شادی عقلانی پدید می آورد. عامه هم از آن احساس خوشی و لذّت می کنند. لذّت اولی مسلّماً بی زیان است اما بهرحال افلاطون محاکات در شعر یا شعر تقلیدی را مناسب مدینه خود نمی دانست.

60: چگونه در اندیشة افلاطون نفس هنر دوستی و لذت طلبی در وجود انسانها باید به سمت حیات فلسفی جذب و هدایت شود؟

وقتی به زیبائی های زمینی دل می بندیم، اگر از این مرتبه درنگذریم، به زیبایی زمینی هم نمی توانیم دلبسته و وفادار بمانیم. زیبایی در نظر افلاطون باید ما را از جایی که در آن قرار داریم، به سمت بالا ببرد.

61: رابطة پوئسیس و پراکسیس در افلاطون چیست؟

پوئسیس ابداع است و پراکسیس عمل و مهارت های عملی است.

62: از آنجا که افلاطون متأثر از فیثاغوریان است و آنها برای موسیقی نقش کاتارسیس یا تزکیه قائل بوده اند آیا موسیقی برای افلاطون هم دارای چنین بعدی است؟

آهنگ ها در نظر افلاطون هم شادی آفرینند و در تهذیب ما اثر دارند.

63: افلوطین می گوید اگر معیار زیبا نظم و هماهنگی است هرچند به جانب کثرت حرکت کنیم این خصوصیات را بیشتر می یابیم. در حالی که مطابق نظر افلاطون ایدة زیبا بسیط است و با حرکت به جانب بساطت بیشتر به زیبایی بیشتر می رسیم. افلوطین بر این نظر است که افلاطون نباید چنین معیارهایی را برای زیبایی تعیین می کرد. با توجه به نقد افلوطین به افلاطون چگونه می توان نظر افلاطون را توجیه نمود؟

توجه کنیم که افلاطون مثلاً در پارمیندس واحد را منشاء کثرات می داند. بنظر او اگر واحد هست، عدد و کثرت هم باید باشد. یک موجود همان است و همان نیست. شاعران و هنرمندان نمی توانند به کثرت و تکثّر نظر نداشته باشند.

64: آیا نزد افلاطون جایی برای صرف هنر: هنر برای هنر و هنر از روی تفنن و یا حتی هنر از روی دلخواه باقی می ماند؟

هنر از روی تفنّن لااقل در نظر افلاطون و هیچیک از متقدمان هنر نیست. البته گروهی از شاعران یونانی معتقد به شعر برای شعر بودند ولی افلاطون شعر را برای مدینه و ضامن استکمال وجود آدمی می دانست.

65: هنر برای افلاطون ابزار بوده است یا هدف؟ از دیگر سو آن هنر نزد افلاطون فی نفسه ارزشمند بوده است یا خیر؟

هنر در نظر افلاطون نه ابزار بوده است نه هدف. این را هم نمی توان گفت که افلاطون هنر را فی نفسه واجد ارزش می دانسته است. هنر ممکن است در تربیت اهل مدینه اثر خوب یا بد، مفید یا مضر داشته باشد و افلاطون در جمهوری و نوامیس به این معنی اشارات بلیغ و صریح کرده است مع هذا نگفته است که مثلاً شاعران شعر می گویند تا مردمان را صالح و فاسد کنند. هنر و شعر راهی به عالم مثال است و سیر در این راه، اقتضای ذات ماست که در عالم عقل سیر می کرده ایم و از آنجا دور شده ایم.

66: افلاطون تا چه اندازه با هنر گذشته آشنا بوده است؟

افلاطون خود شاعر بوده و آثار شاعران را می شناخته است.

67: هنر نزد افلاطون به کدام معنی است؟ تخنه، میمسیس، پوئسیس، پراکسیس. از دیگر سو چه نسبتی میان این مفاهیم وجود دارد؟

افلاطون هنر را به همه این معانی بکار برده است اما اینکه میان اینها چه نسبتی وجود دارد، تفصیلی لازم است که در این مجال نمی گنجد.

68: رابطة هنر با بهره مندی نزد افلاطون چیست؟

هنر نحوی بهره مندی است.

69: معنای رویای سقراط که در آن به او الهام شده بود: «سقراط در هنر بکوش» چه بود؟

اینجا کوشیدن در هنر مشق مردن است.

70: از آنجا که برخی سوفیست ها انسان را معیار همه چیز می دانستند آیا می توان میان افلاطون و سوفیست ها در مسائل زیباشناسی نسبی برقرار کرد؟

افلاطون نظر سوفیست ها درباره زیبایی و شعر را نادرست می دانسته و در ردّ آنها اهتمام کرده است.

71: چرا افلاطون در تمثیل خط هنر را در مرتبه ظن و گمان قرار می دهد؟

در اینجا نظرش به هنر تقلیدی است.

72: چه نسبتی میان فلسفه وهنر در نزد افلاطون وجود دارد؟چرا سقراط در رساله فایدون فلسفه را به هنر تشبیه می کند و می گوید فلسفه والاترین هنرهاست حال آنکه در تمثیل خط، افلاطون هنر را در مرتبه گمان و فلسفه را در مرتبه علم قرار می دهد؟

تقسیم ها اعتباری است. در یکجا افلاطون هنر را به معنای عام در نظر می آورد و در تمثیل خط، علم های متعیّن را در نظر دارد.

73: آیا شناخت زیبا در مقایسه با شناخت ایده های دیگر در تلاش ما برای دیالکتیک صعود از اولیت خاصی برخوردار است؟

زیبایی از ایده ها جدا نیستند. در افلاطون ایده زیبا و ایده غیر زیبا نداریم.

74: رساله های مهمانی و جمهوری متعلق به دورة نخست زندگی افلاطون یعنی قبل از آکادمی (399- 387 ق.م) است. بر این اساس که رساله های فوق هر دو در یک مقطع زمانی از حیات فلسفی افلاطون قرار می گیرند پس چگونه است که در رساله جمهوری تراژدی و کمدی یک نفر است و کار پسندیده ای نیز به حساب می آید؟

در جمهوری، افلاطون به شعرهای موجود و اثر تربیتی آنها نظر دارد و در بزم مهمانی از مطلق تراژدی و کمدی می گوید. شاید حتی افلاطون هم وقتی به سیاست می پردازد، مصلحت سیاسی را بالاترین مصلحت می داند.

75: دید کلی و عمومی به هنر در زمان افلاطون چگونه بود؟

مردم با آثار هنری تماس مستقیم داشته اند و شاید این برای اولین بار بود که افلاطون و ارسطو از چیستی هنر سخن به میان می  آوردند.

76: آیا در زمان افلاطون هنرها ارزشگذاری می شدند یا همه در یک سطح و مرتبه بودند؟ همچنین مهمترین هنر در آن زمان چه بوده است؟

در زمان افلاطون هم شعر هنر اول بوده است.

77: آیا در حوزه زیبا شناسی می توان دوره های فکری مختلفی نزد افلاطون یافت؟

در آثار افلاطون نظرهای گوناگون درباره هنر اظهار شده است.

78: آیا افلاطون در طول حیات فلسفی اش به تغییر در دیدگاه های مربوط به مباحث زیباشناسی و هنر خود، دست زد؟

برای من از جهات مختلف مرزبندی دوره های فلسفه هنر در آثار افلاطون مشکل است.

79 : آیا در مباحث زیباشناسی می توان میان افلاطون و سقراط تمایز قائل شد؟

پرسش دشواری است که اگر کسی بخواهد به آن پاسخ بدهد، حدس خود را می گوید.

80 : افلاطون چه تأثیری بر اخلاف خود به خصوص ارسطو در حوزه زیباشناسی گذاشت؟

ارسطو محاکات را با نظر منفی نمی نگریست و اثر هنر و شعر را کاتارسیس (تهذیب) می دانست.

81: آیا افلاطون در سراسر عمر فلسفی خود نگاهی به اندیشه هراکلیتس در مورد امر زیبا داشت؟ زیرا هراکلیتس همه چیز را از منظر خدا زیبا خوب و عادلانه دانست و بر این نظر بود که تنها آدمیان هستند که چیزی را ناعادلانه و چیز دیگری را عادلانه می انگارد؟

افلاطون نظر هراکلیت را صورت تام فلسفی بخشیده است مع هذا توجه کنیم که افلاطون نمی گفت که ما چیزهای زیبا را زشت می بینیم.

82: آیا بعدها نقد ارسطو بر آموزه ایده ها تأثیری برنحوة تلقی از زیبا شناسی افلاطون گذاشت؟

اگر منظورتان اینست که بر اثر نقادی های ارسطو، نظر افلاطون در باب شعر از اهمیت افتاده است، عرض می-کنم که ارسطو در پی افلاطون آمد و البته جای انکار ندارد که در تاریخ فلسفه هنر، کتاب فن شعر ارسطو اهمیت بسیار یافت و مرجع اهل نظر شد.

83: به نظر می رسد کلیدی ترین مسئله در باب فن و هنر نزد افلاطون مسئله تعلیم و تربیت است. حال با حفظ نظر افلاطون راجع به پشتوانة الهام این فنون آیا می توان گفت که حتی دلیل الهام هم اساساً مسئله تعلیم و تربیت مردم بوده است؟

اگر شعر و هنر برای تربیت مردم مدینه لازم است، الهام شاعرانه هم در مدینه جایگاهی دارد ولی افلاطون الهام را به مقتضای لزوم تربیت پیش نیاورده است. اصلاً درست نیست که غایت فلسفه افلاطون را تأسیس مدینه و اداره درست آن بدانیم. تأسیس مدینه و اداره فیلسوفانه آن یک ضرورت و مقتضای کمال وجود آدمی است. در فلسفه افلاطون و در نظم دیالکتیک او هیچ چیز از هیچ چیز جدا نیست.

84: آیا افلاطون در آثارش به ماده و صورت اثر هنری و تأثیر آنها اشاره کرده است؟

هرجا که افلاطون از مهمسیس (محاکات) می گوید، به ماده و صورت نظر دارد. در هنر تقلیدی صورت و ماده با هم تعادل ندارند و ناموزونند.

85: از نظر افلازون شاعر چگونه به زاییدن زیبایی می پردازد؟ این زایش در فرم است یا محتوا؟

در شعر حقیقی صورت و مضمون متحدند اما در شعر تقلیدی گاهی مضمون غلبه دارد و گاهی صورت و لفظ غالب می شود.

86: تأکید بر عقلانی بودن زیبا چه پیامدهایی را در خصوص خلق آثار هنری توسط هنرمندان به همراه دارد؟ به عبارت دیگر اگر کسی با تلقی خاص افلاطون از زیبا موافق باشد چه تأثیری در آفرینش اثر هنری او دارد؟ هنرمند افلاطونی چگونه هنرمندی است؟

هنرمندان به مدد فلسفه، اثر خود را پدید نمی آورند. بنظر من آراء فلسفی نه در صورت شعر بلکه بیشتر در مضمون و ماده آن ظاهر می شود.

87: هنر تا چه اندازه می تواند در انعکاس امور غیر اخلاقی عمل کند؟

هنر و اخلاق در یک عرض نیستند که یکی ضد دیگری باشد اما می دانیم که افلاطون به اثر اخلاقی هنر توجه بسیار داشته است. من گمان می کنم از آنجا که فیلسوف مایل است هنر و اخلاق و سیاست و هرچیز دیگر را در ذیل فلسفه قرار دهد، به فلسفه مقام اول بخشیده و بقیه را در عرض هم قرار داده و با هم سنجیده است.

88: افلاطون به مخاطب به عنوان کسی که اثر هنری برای او خلق می شود توجیهی دارد؟

تا آنجا که من می دانم، در زمان افلاطون این مسئله به روشنی مطرح نشده بود زیرا فردیت هنوز جایی نداشت.

89: با توجه به اینکه علم زیباشناسی محصول دنیای مدرن است بنابراین آیا قائل شدن به زیباشناسی و فلسفه هنر در مورد افلاطون صحیح است یا خیر؟

بحث در باب ماهیت شعر سابقه ای به اندازه فلسفه دارد و این بحث در زمان افلاطون –چنانکه می دانید- دائر بوده است اما علم زیبایی شناسی با موضوع و مسائل خاصّ، آورده دوران جدید (قرن هیجدهم) است.

90: از آنجا که بخش مهم و قابل توجیهی از آراء زیباشناسی افلاطون در رسالة هیپیاس بزرگ آمده است ولی در استناد اصالت این رساله به افلاطون تردید وجود دارد. آیا کار صحیحی است که برای استنباط نظریات زیباشناسی افلاطون به سراغ این رساله برویم؟

اگر رساله هیپیاس از افلاطون نباشد ( که دلیل محکمی در رد انتساب آن به افلاطون نداریم) این رساله مسلماً افلاطونی است. در این اثر بیشتر به زیبا و زیبایی توجه شده است.

91: با توجه به تلقی که افلاطون از امر زیبا داشت چه واکنشی نسبت به تمام هنری که تا آن ایام پدید آمده بود نشان می داد؟ آیا آن را محکوم می کرد یا با نظر خود یکی می دانست؟ به عبارت دیگر افلاطون چه هنرها و آثار هنری را نازیبا می دانست؟

در آثار افلاطون شاعران بزرگ همه مورد احترامند. اگر در جمهوری تاج افتخار بر سر همر گذاشته می شود و شاعر را تبعید می کنند، افلاطون شعر را با ملاک فلسفه و اخلاق سنجیده است و این اقتضای فلسفه است که هنر و هر چیز دیگر با موازین فلسفی و حتی مدنی  سنجیده شود.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%