یکی از دوستان من که از اصحاب بزرگ تفکیک است، همه جا این گفته مرا نقل میکند که از قول هایدگر نوشتهام: «فلسفه به ذات یونانی است.» از این رو، چندین بار، پیرامون این نقل قول، با هم بحث کردیم و من حس کردم از هم دور نیستیم اما دو چیز میفهمیم و لااقل دقیقاً یک چیز نمیفهمیم.
اما پاسخی که هایدگر در توضیح این نقل قول میتواند بگوید این است که «تفکر» با «فلسفه» تفاوت دارد. او در رساله «فلسفه چیست؟» از چیستی تفکر نمیگوید؛ اینجا صحبت از «چیستی فلسفه» است و این نکته را در دوران پیری خود گفته است.
اغلب فیلسوفان دوران فکری «یک» و «دو» و «سه» دارند. کمتر فیلسوفی است که یک و دو نداشته باشد، البته ارسطو از آن فیلسوفانی است که یک و دو نمیپذیرد؛ اما اخیراً که آثار او را مرور کردم دریافتم که اگر کسی بخواهد بهانهگیری کند میتواند برای ارسطو نیز، یک و دو قائل شود. ما افلاتون، ابنسینا، ملاصدرا، هگل، مارکس و معروفتر از همه هایدگر «یک» و «دو» نیز داریم.
هایدگر به چهار نحوه «تفکر» قائل است و فلسفه را یکی از انواع تفکر و شاید مهمترین میداند، آن هم از آن جهت که تاریخ غربی براساس آن ساخته شده است. و در نظر هایدگر اروپا «مسأله» است و از اهمیت برخودار است.
تفکر چهار صورت دارد؛ نخست «شعر» است. وقتی از شعر سخن میگوید، شامل همه هنرها میشود و شعر همیشه وجود داشته است. بشر از ابتدا با شعر زبان گشوده است، بنابراین، بشر از ابتدا متفکر بوده است و تفکر اختصاص به یونانیان و هیچ قوم دیگری ندارد. آدمی از آن حیث که آدمی است، متفکر است.
دوم، «تفکر دینی» است. بنابراین، کتاب آسمانی عین تفکر است. وجه سوم تفکر، «فلسفه» است که البته آن را مهم و مؤثر میداند و بالاخره چهارمین صورت تفکر «حکمت و سیاست» است. وقتی از حکمت و سیاست میگوید آشکارا نظر به لائوتسه و کنفسیوس دارد. بنابراین، سیاست به معنی بنیانگذاری نیز، یک نحوه از تفکر است.
«فلسفه» تنها نحوهای از تفکر است که از قضا، اروپا با آن ساخته شده است و نه همه تفکر. همه تفکر از آن همه آدمیان است و همیشه بوده است.