ردکردن این

سخنرانی در نشست تأملی در باب اومانیسم» در پژوهشکده غرب شناسی و علم پژوهی

به سارتر اشاره کردم. سارتر یک سخنرانی پر سر و صدا تحت عنوان اگزیستانسیالیسم صورتی از اومانیسم است، ایراد کرد و در آن اگزیستانسیالیست ها را به دو گروه تقسیم کرد و کسانی مثل مارسل و یاسپرس را معتقد به خدا و خود و هیدگر را منکر خدا خواند. پس از این سخنرانی یکی از دوستان فرانسوی هیدگر نامه ای به او نوشت و در این باب از او سوال کرد. هیدگر در جواب این نامه رساله ای در باب اومانیسم نوشت و در آن گفت منکر خدا نیستم که اگر بود سارتر راست گفته بود که هیدگر اومانیست است. البته توجه کنید که هیدگر نگفت من خداپرستم و فقط گفت من منکر خدا نیستم. البته تحویل اومانیسم به انکار خدا هم جای بحث دارد.

اومانیسم با پدید آمدن فلسفه و منطق آغاز شد یعنی نطفه اش در بطن منطق بود. منطق را ارسطو با تألیف ارگانون تأسیس کرد. اگر چه سقراط پیش از آن گفته بود که من فلسفه را از آسمان به زمین آوردم اما با تدوین فلسفه و منطق بود که آدمی مهیای اعلام قدرت و ادعای تصرف در جهان شد. اومانیسم چیزی نیست که بشود درباره فضائل یا عیب هایش حرف بزنیم، بلکه یک عالم متحقق است. عالم کنونی عالم اومانیست است و ما همه به همه چیز با نگاه اومانیست می نگریم. اومانیسم یک رأی یا نظر نیست. اگر چه می توانیم آن را یک نظر انتزاعی تلقی کنیم و با آن موافق یا مخالف باشیم. در واقع اومانیسم یک تاریخ و حادثه است و ربطی به سلیقه و نظر اشخاص ندارد یعنی این افراد نیستند که در دامگه حادثه اومانیسم افتاده اند بلکه جهان و گروه های مردم در این دامگه گرفتار شده اند.

مختصرتر بگویم وقتی می گوییم اومانیسم یک فلسفه نیست مراد اینست که چیزی بیشتر از یک فکر یا فلسفه است. اگر چه فلسفه همواره از آغازش چیزی از اومانیسم با خود داشته است. اومانیسم یک نیروی ساری در همه جهان است هر چند که در جاهای متفاوت شدت و ضعف دارد. اومانیسم بشردوستی نیست زیرا می تواند تبهکار و ره آموز تبهکاری هم باشد. در تاریخ طولانی اومانیسم هم سیمای نجیب سقراط را داریم و هم تبهکارانی که به نام خدا و دین و عدالت چهره جهان را زشت و جهنمی می کنند.

 

 

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%