ردکردن این

سخنرانی در سالن سرای اهل قلم بیست و ششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب

آنچه که در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» نوشتم و کمتر مورد توجه قرار گرفت؛ فلسفه اسلامی زمینه‌ساز تحولی نو و فکری نو بود که من برای اولین بار مسئله اعتباریات را از منظر علامه‌طباطبایی(ره) طرح و اهمیت آن را ذکر کردم و در آنجا گفتم که علامه طباطبایی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را درباره مارکسیسم نوشته و این موضوع اصلا در آن هویدا نیست، در شرایطی که علامه طباطبایی نتوانست در تبریز بماند و من خیال می‌کردم این افشاگری باید مورد توجه قرار گیرد. زمانی که کتابم در سال ۵۸ به چاپ رسید تنها یک نفر به اظهارنظر درباره آن پرداخت و آن مرحوم آقای دکتر فردید بود که با برخی از مطالب من مخالف بود و البته من نیز علت مخالفت او را می‌دانستم و واقف بودم که برخی از مطالب من با مبانی فکری او جور در نمی‌آید.

متأسفانه بنده، فرصت هم‌صحبتی و حضور در جلسات علامه طباطبایی را نداشته‌ام و در ملاقات کوتاهی که با ایشان داشتم به علامه طباطبایی گفتم که من همه فرمایشات شما را درک نمی‌کنم، آیا فرصتی دارید که هفته‌ای نیم ساعت پرسش‌هایم را برای شما مطرح کنم؟ فرصت نداشتند و فرمودند بعد از نماز ظهر نیم ساعت می‌خوابم که گر شما بیایید آن روز نمی‌خوابم. اما من حاضر نشدم مزاحم علامه طباطبایی شوم.در همه تاریخ‌ها به خصوص تاریخ اسلام که نسبتاً اطلاعات خوبی از آن در دست داریم، هر وقت این زبان نشاط داشته باشد زندگی مردم نیز نشاط دارد و هر وقت این زبان افسرده شد، افسردگی در همه شئون ظاهر خواهد شد و در واقع زبان، وسیله‌ای نیست که آن را به هر مصرفی برسانیم. آن زمانی که با شهید مطهری حشر و نشر داشتم از تعالیم وی استفاده می‌کردم، وی چندان نظر مساعدی به این نظر آقای علامه طباطبایی نداشت.باید به استادان علم‌ها و مفسر قرآن بزرگ تأمل و توجه کنیم، که این استادان می‌توانند داعیه فلسفه اسلامی داشته باشند. برخی کتاب‌های مختلف در مقام فلسفه نوشته‌اند، حقیر هم کتاب‌های مختلفی در زمینه فلسفه نوشته‌ام و مثل سؤال‌هایی از قبیل ما و تاریخ اسلامی یعنی چه؟ و یا آینده فلسفه چه می‌شود؟ را مطرح کرده‌ام. به یک چیزی توجه داشته باشید که هر وقت این زبان نشاط داشته باشد زندگی آدمی هم نشاط دارد، هر وقت افسرده شده زندگی هم افسرده شده است، به زبان فردوسی، زکریا، ابن سینا توجه داشته باشید که زمان ساسانیان است، این‌ها با هم در تاریخ به هم پیوسته‌اند، من می‌خواستم بدانم، که ما با زبان چه می‌کنیم؟ و زبان با ماچه می‌کند؟

در دهه ۷۰ میلادی عنوان غرب آشکارتر شد و مسأله ما با غرب مطرح شد، بنده حقیر اجمالا به آینده این نسبت توجه کردم و این مسأله را برای نخستین‌بار مطرح کردم که یک فیلسوف غربی خانه خود را می‌بیند و نظریه‌های خودش را دارد.  زمانی که «هابرماس» به ایران وارد شد، من نیز با او ملاقات داشتم و گفتم ما که فلسفه می‌خوانیم؛ از یونان شروع کرده‌ایم و کم و بیش نیز با شما آشنا هستیم و از وضعیت غرب هم بی‌خبر نیستیم. شما از ما چه خبر دارید، شما درباره ایران چه نوشته‌اید؟ آیا فکر می‌کنید که اگر غرب دستخوش بحران شود، در ایران چه اتفاقی خواهد افتاد و چون اسم یکی از بزرگان را نزد هابرماس بردم، خوشحال شد و در تأئید حرف‌های من گفت: فلانی از دوستان نزدیک من است و دیگر حرفی نزد و سکوت کرد.

برخی از دوستانم می‌گویند رضا داوری ۴۰ ساله خیلی بهتر از داوری ۷۰ ساله می‌نویسد و من می‌گویم اگر آنها بگویند داوری ۷۰ ساله بدتر از داوری ۴۰ ساله می‌نویسد، بهتر خواهد بود.دانشجوی فلسفه باید این پرسش‌ها را در نظر بگیرد و به این پرسش‌ها بیاندیشد که ما در تفکر چه کرده‌ایم؟ ما در علم و به تناسب آن در نشر علوم و معارف و فلسفه و ادب توسعه پیدا کرده‌ایم و هر ملتی استعدادهایی دارد که باید پیشرفت خویش را در نسبت با استعدادها ببیند.د: ما سرمایه علمی، تاریخی و فرهنگی بزرگی داریم. بنابراین اگر توقع ما از خودمان بالا باشد، نباید آن را زیاد دید. از این رو اگر در لحن من شکایت از اصول را می‌بینید، نشان از اعتراض نیست. انتظار داشتم بعد از انقلاب در زمینه فلسفه اسلامی، کاری کارستان انجام می‌شد. درست است که ما در ترجمه، درک و فهم کارهای بزرگی انجام داده‌ایم، اما اگر کسی بگوید که باید بیشتر از این جلو برویم این غر زدن‌ها به عنوان نادیده انگاشتن کارهای انجام شده نیست، بلکه باید ما را تشویق کند تا گام‌های بعدی را بهتر برداریم.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

دانلود مطلب به صورت 

مطالب مرتبط :

0%